آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

یکى از امتیازات مکتب تشیع همین عقیده به اجتهاد است، که‏هیچ‏یک از مذاهب اسلامى و یا ادیان آسمانى از آن کمترین بهره‏اى‏ندارند، حتى مذهب پروتستان مسیحیت که خواسته‏اند آن را باآخرین تحولات جهانى منطبق سازند، نیز از آن بى‏بهره مى‏باشد، چون‏اناجیل چهارگانه اصول و قوانین ندارند که براى امور روز مره وجریان حوادث از آنها احکام مناسبى استنباط شود.
اجتهاد در حقیقت نیرو و قوه‏اى فعال و متحرکه مکتب تشیع است که‏همواره آن را زنده، پایدار و جاویدان نگاه مى‏دارد.
تنها همین مکتب است که شکوه و جلال اسلام را براى همیشه حفظمى‏کند و تنها عامل بقاى آن بشمار مى‏رود. زیرا از رهگذر همین‏اجتهاد است که اصول و قوانین قرآن و آنچه را پیامبر(ص) به‏عنوان سنت‏بیان کرده است و در هر عصرى به مناسبت‏حوادث‏روزمره، مورد بحث و بررسى قرار مى‏دهد و با احکام و قوانین‏مناسب با احتیاجات مردم به آنها عرضه مى‏کند.
و این احکام قوانین برخلاف قرآن و سنت نیست، بلکه مصادیقى است‏که از همان کلیات و اطلاقات استفاده مى‏شود.
براى نمونه، اگر خزانه کشور یا بیت‏المال مسلمانان آن روزها درموارد معدودى بکار مى‏رفت و تعدى از آن موارد جایز نبود، امروزمرجع تقلید شیعه یعنى مجتهد جامع‏الشرائط مى‏تواند آن را براى‏تمام مواردى که کشور بدان نیازمند است، از لحاظ اجتماعى،فرهنگى، بهداشتى و نظامى بکار برد. حتى از همان بودجه در راه‏ساختن بمب اتم و سایر وسایل دفاعى، مطابق آخرین سیستم بکاربرد یا صرف امور علمى و حتى فضاشناسى و پرتاب موشک بنماید،کارهائى که امروز کشورهاى نیرومند جهان انجام مى‏دهند. چرا که‏برترى و تفوق مسلمانان از جنبه علمى، نظامى و شوون اجتماعى دردرجه اول اهمیت است.
رکود اجتهاد در مذاهب دیگر
در مذاهب اهل سنت این امتیاز نیست‏با آن که مآخذ قوانین آنان‏نیز کتاب و سنت است، زیرا آنان علوم اسلامى را احتکار مشایخ وائمه چهارگانه خود (شافعى، حنفى، مالکى و حنبلى) درآورده،اعلام داشتند آنچه براى ملل مسلمان تا روز رستاخیز لازم بوده،اینان استنباط کرده و فتوا داده‏اند و براى احدى نیز جایز نیست‏براى حوادث جدید استنباط احکام نماید.
بنابراین، مذاهب از قرن دوم اسلامى همواره راکد، بى‏جان و درحال جمود است و هیچ‏گونه نیرو و قوه‏اى متحرکه در آن وجودندارد.
فقاهت و فقه را منجمد کردند ولى ما شیعه‏ها ملزم به تقلید ازمجتهد اعلم زنده بوده و باب اجتهاد را مفتوح گذاشته‏ایم تادینمان زنده بماند و با تغییر و توسعه روزگار پیش برود.
و این حقیقتى است که دانشمندان معاصر مذاهب سنت را سخت ناراحت‏کرده است.
لزوم اجتهاد و تقلید در مکتب اسلام
دو کلمه اجتهاد و تقلید با دو معنى متقابل خود در میان‏مسلمانان زیاد استعمال مى‏شود و البته نظر به مساله معروف عدم‏جواز تقلید ابتدائى میت که تقریبا مى‏توان گفت از مسلمات فقه‏شیعه است و به واسطه هر مجتهد مفتى مقلدین وى به تجدید تقلیدو اتباع مجتهدى زنده مکلفند. این دو کلمه در زبان مسلمانان‏شیعه مذهب بیشتر از سایر فرق اسلام مکرر مى‏شود.
دین اسلام گذشته از اصول اعتقادى و معارف اصلى مربوط به مبدءو معاد که از روى علم و یقین مى‏باید بدان معتقد شد، مشتمل بریک سلسله قوانین و مقررات در اطراف اعمال انسانى دارد که بدون‏استثناء به همه جهات زندگى جامعه انسانى رسیدگى نموده و همه‏افراد در شرائط مخصوصى بدان موظف مى‏باشند که اعمال فردى واجتماعى خود را با آنها تطبیق نموده و از آن دستورات که‏مجموعه آنها به نام شریعت نامیده مى‏شود، پیروى نماید.
البته تطبیق صحیح عملى به قانون و حکم مربوط به خود بدون‏تشخیص علمى متن همان قانون میسر نیست و از طرف دیگر مسلم است‏که هر قانونى که به ابلاغ رسمى منتهى شد، مى‏باید عمل مکلفین‏بدان قرار گیرد و جهل بر آن و یا دعوى جهل عذر ناموجه بشماررفته و رفع مسئولیت از افراد نمى‏کند.
از همین روى تحصیل علم به قوانین علمى و احکام فرعى اسلام‏شریعت لازم بوده و یکى از وظائف مسلمین خواهد بود. و مانندسایر فنون که در حفظ نظام اجتماع ضرورت دارد، مى‏باید عده‏اى ازمسلمانان متصدى آن بوده باشند و اشخاصى که توانائى استخراج‏احکام از مدارک اصیل را دارند، به منظور تعیین و رفع مسئولیت‏از خود و دیگران بدان اشتغال ورزیده و در این باب کوشش‏بنمایند.
از این عمل در عرف متشرعه به اجتهاد و در اصطلاح قرآن به تفقه‏و به لزوم آن تاکیده شده است چنانکه مى‏فرماید: (فلولا نفر من‏کل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فى الدین و لینذروا قومهم اذارجعوا الیهم لعلهم یحذرون... و لتکن منکم امة یدعون الى‏الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر) (1) .
«دستور این نبود که مومنان کوچ کنند بلکه چرا از هر دسته چندنفر کوچ نکردند تا دنبال یاد گرفتن دین باشند و هنگام بازگشت‏مردم محل خود را از بى‏دینى و لاابالیگرى و عواقب بد آن،بترسانند بدین امید که بترسند و از انحراف و آلودگى نجات‏یابند؟».
مفسرین نقل کرده‏اند بعد از نزول این آیه در هر نوبت‏یک دسته‏مى‏رفتند و آنها که دفعه پیش رفته بودند، مى‏ماندند تا همیشه‏عده لازم براى یاد گرفتن آیات قرآن و معارف و احکام دین نزدپیامبر باشند.
تکلیف خدا چنین انجام مى‏گرفت هر یک از مسلمانان مى‏کوشید چیزى‏از اسلام یاد بگیرد و به دیگران یاد دهد و اگر آنها چیزى‏مى‏دانند که او نمى‏داند از آنها بپرسد و یاد بگیرد، لذا همه‏یاد مى‏دادند و هم یاد مى‏گرفتند.
بعضى که استعداد و فراغت و علاقه بیشترى داشتند، مى‏کوشیدند تابه قرآن و حدیث‏بیشتر آشنا باشند، بعضى همه قرآن را از حفظداشتند و برخى بیش از یکى دو آیه نمى‏دانستند و کسانى صدهاحدیث ازبر داشتند و اشخاصى جز چند حدیث‏به یاد نداشتند.
در زمان ما هم لازم است که مردم هر محل معارف و احکام رابدانند و اگر مطلب تازه‏اى پیش آمد که هیچ‏یک از آنها نمى‏دانند،یکى از آنها برود و بپرسد و برگردد.
بنابراین باید در میان مسلمانان کسانى باشند که در پاسخ‏سئوالات و حل مشکلات دینى مردم از جهت علمى جانشین امام باشندیعنى باید در میان مسلمین کسانى همت گمارند تا این علوم‏پهناور را فرا گیرند و در آنها مجتهد و صاحب‏نظر شوند و کمال‏علمى خود را به کمال تقوى و عدل بیارایند تا به مقام جانشینى‏علمى پیغمبر و امام برسند و مرجع مسلمانان در سئوالات و مشکلات‏مختلف دینى گردند.
و نظر به این که بیانات دینى که در کتاب و سنت واقع است، کلى‏و محدود و صور اعمال و حوادث واقعه که مسائل مورد ابتلاء راتشکیل مى‏دهند، غیر متناهى و نامحصورند، براى به دست آوردن‏جزئیات احکام و تفاصیل آنها راهى جز اعمال نظر و پیمودن طریق‏استدلال نیست و البته این مطلب نیز براى ما معلوم است که دربیانات دینى که به دست ما رسیده، راه دیگرى جز همین راه عادى‏براى رسیدن به این هدف نشان داده نشده است.
و از همین جا روشن مى‏شود که براى تشخیص وظایف و احکام دینى‏باید راهى را پیمود که عقلاى اجتماع براى تشخیص وظائف فردى واجتماعى از متن قوانین و دستورات کلى و جزئى معمولى مى‏پیمایندو به عبارت دیگر یک سلسله قواعدى را که براى به دست آوردن‏وظائف و مقررات بکار برده مى‏شود، باید بکار انداخته و وظائف واحکام شرعى را از متن بیانات دینى استنباط نمود.
و از بیانات دینى، آیاتى که به عموم خود تکلیف حرجى یا تکلیف‏عاجز یا ظلم را از حق سبحانه تعالى نفى مى‏کند، براى اثبات این‏مطلب مفیدند.
خداوند مى‏فرماید:
(لا یکلف الله نفسا الا وسعها) (2) .«خداوند هیچ‏کس را، جز به‏اندازه تواناییش تکلیف نمى‏کند».
(لا یستطیعون حیله و لا یهتدون سبیلا) (3) . «کسانى که توانائى‏شان‏گرفته شده نمى‏توانند حیله‏اى اندیشند و یا راهى به مقصد پیداکنند».
(ان الله لا یظلم الناس شیئا) (4) . «خداوند هیچ‏گونه ظلمى را درحق مردم روا نمى‏دارد».
و آیاتى که مواخذه را منوط به اتمام حجت مى‏کند مانند (لئلایکون الناس على الله حجه بعد الرسل) و نظائر آنها و همچنین‏روایات بسیارى که جاهل قاصر را معذور مى‏دارد، التزاما، دلالت‏به لزوم ایجاب تحصیل در امر تکلیف دارد و از کلمات معروفه نبى‏اکرم(ص) است که فرمود: «طلب العلم فریضه على کل مسلم ومسلمه‏».
رسول اکرم (ص) اولین شخصى است که مسلمین را به سوى تعمق واجتهاد و استنباط احکام سوق داده است. حضرت در بیانى زیبا خودبه مسلمین گوشزد کردند که کتاب و سنت استعداد پایان‏ناپذیرى‏براى درک معانى جدید دارد.
حضرت در مورد قرآن مى‏فرماید: «ان القرآن ظاهره انیق و باطنه‏عمیق لا تفنى عجائبه و لا تقضى غرائبه و لا تکشف الظلمات الابه‏».
«ظاهر قرآن زیبا و باطن آن ژرفاست، او را حدى است و فوق آن‏حد، حد دیگرى است‏شگفتیهاى آن برشمرده نمى‏شود و تازگیهاى آن‏کهنه نمى‏گردد و کشف نمى‏شود حقایق آن مگر با تعمق و اجتهاد درآن‏».
همچنین فرموده:
«نصرالله عبد سمع مقالتى فوعاها و بلغها من لم یسمعها فرب‏حامل فقه غیر فقیه، و رب حامل فقه الى من هو افقه عنه‏».
«یعنى خداوند شاد و خرم کند کسى که سخن مرا بشنود و آن را به‏کسى که نشنیده است، برساند.
همانا بسیارند کسانى که سخن پرمعنى با خود دارند ولى خود، آن‏را فهم عمیق نمى‏کنند و چه‏بسا کسانى که خیال سختى را ازبردارند و فهم عمیق مى‏کنند ولى وقتى که به دیگرى منتقل مى‏کنند،او عمق آن را فهم مى‏کند و بهتر مى‏فهمد» (5) .
امام رضا(علیه السلام) از جد بزرگوارش امام صادق(علیه السلام)
نقل مى‏کند:
«ما بال القرآن لا یزید بالنشر و الدراسه و الاغضاضه‏» «یعنى‏چگونه است که قرآن هرچه بیشتر خوانده و منتشر مى‏شود و گوشهابا آن آشنا مى‏گردد کهنه نمى‏شود، بلکه بر عکس روز به روز برطراوت و تازگى آن افزوده مى‏گردد. امام (علیه السلام) پاسخ‏فرمودند: «لانه لم ینزل لزمان دون زمان و لا لناس دون ناس ولذلک ففى کل زمان جدید و لکل ناس غض‏» (6) . «این بدان جهت است‏که براى زمان خاص و براى مردمانى خاص نازل نشده است، لذا درهمه زمانها تازه است و براى همه مردمان پاسخگو است‏».
اگر با توجه و دقت کامل به مفهوم روایت فوق نگاه کنیم،مى‏بینیم ائمه اهل بیت (علیهم‏السلام) دید دیگرى قرآن را براى‏ما طرح کرده‏اند، لذا مى‏فرماید: (ما فرطنا فى الکتاب من شى)
علاوه بر آنچه گذشت، اگر کسى اخبار ائمه (علیهم‏السلام) این راتتبع نماید، موارد بسیارى را ملاحظه خواهد کرد که در آنهاائمه(علیهم‏السلام) به همه اصحاب و پیروان خود دستور و ترغیب‏نموده‏اند که اجتهاد و استنباط احکام نمایند که نمونه‏اى ازآنها بیان مى‏شود.
داود بن فرقد نقل مى‏کند:
«قال سمعت ابا عبدالله(علیه السلام) یقول: انتم افقه الناس‏اذا عرفتم معانى کلامنا ان الکلمه لتنصرف على وجوه فلو شاءانسان لصرف کلامه کیف شاء و لا یکذب‏» (7) .
داود بن فرقد مى‏گوید شنیدم امام صادق(علیه السلام) مى‏فرمودندشما فقیه‏ترین مردم (دین‏شناس) هنگامى که معانى کلام ما رابشناسید، همانا کلام قابل احتمالات گوناگون است که اگر بخواهیدبه یکى از احتمالات کلامش را برگردانید، مى‏توانید و دروغ‏نمى‏باشد».
در نتیجه عرفان کلام ائمه (علیهم‏السلام) چیزى را غیر ازتشخیص اظهر بین محتملات نیست (8) .
قال شعیب عقرقونى : «قلت لابى عبدالله(علیه السلام) ربمااحتجنا ان تسال عن الشى فممن نسال؟ قال: علیک بالاسدى یعنى‏ابابصیر».
شعیب عقرقونى مى‏گوید: به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم‏چه‏بسا در مواردى نیاز به پرسش پیدا مى‏کنیم، در این صورت مسائل‏خود را از چه کسى بپرسیم؟ امام فرمودند: از اسدى، یعنى ابوبصیر (9) .
قال المعصوم(علیه السلام): «انما علینا القاء الاصول و علیکم‏ان تتفرعوا او علیکم بالتفریع‏» (10) .
«امام مى‏فرماید: درسهاى کلى را به آنها ائمه داده بودند ومى‏گویند بروید تفریعات را خودتان استنباط کنید و زمان قادرنیست اصول را تبدیل و تغییر دهد و آنچه عوض مى‏شود، اسلام بانیروى متحرکه خود به نام اجتهاد مى‏تواند پاسخ‏گو باشد».
امام صادق(علیه السلام) به ابان بن تغلب مى‏فرماید: «اجلس فى‏مسجد المدینه و افت الناس فانى احب ان یرى فى شیعتى مثلک‏».
«امام صادق(علیه السلام) مى‏فرمایند: بنشین در مسجد مدینه وفتوا بده براى مردم و من دوست مى‏دارم مانند تو را در شیعیانم‏دیده شوند».
صحیحه ابن ابى یعفور: «قال قلت لابى عبدالله(علیه السلام) انه‏لیس کان کل ساعه القاک و لا یمکن لقدوم و یجى الرجل من اصحابنافیسئلنى و لیس عندى کل ما یسئلنى عنه فقال: ما یمنعک عن محمدبن مسلم الثقفى فانه سمع من ابى و کان عنده وجیها» (11) .
«عبدالله بن ابى یعفور مى‏گوید: به امام صادق(علیه السلام) عرض‏کردم: چه‏بسا فردى از شیعیان نزد من مى‏آیند و سئوالى را مطرح‏مى‏کنند و من پاسخ آن را نمى‏دانم، و از طرفى براى من ممکن نیست‏که هر اعت‏خدمت‏شما برسم و سئوال را بازگو کنم (در این صورت‏وظیفه من چیست؟) حضرت در پاسخ فرمود: چه مانعى دارد که به‏محمد بن مسلم ثقفى مراجعه کنى و مسائل را از او بپرسى؟ براى‏این که او پدرم امام محمد باقر(علیه السلام) را درک کرده واحکام را از وى فرا گرفته و نزد او فردى آبرومند بوده است‏».
على ابن یقطین عن الرضا(علیه السلام): قال قلت له لا اکاد اصل‏الیک فى کل ما یحتاج الیه فى معالم دینى افیونس بن عبدالرحمن‏ثقه؟ آخذ عنه ما احتاج الیه معالم دینى؟ فقال:
نعم‏» (12) .
«على بن یقطین نقل مى‏کند به امام رضا(علیه السلام) عرض کردم‏امید ندارم که در هر چیزى که براى من پیش مى‏آید، نزد حضرتعالى‏مراجعه کنم. آیا یونس بن عبدالرحمن (نزد شما) معتبر است که به‏او مراجعه کنم؟ حضرت فرمودند: آرى‏».
و شبیه همین روایت از على بن مسیب همدانى نقل شده که مى‏گوید:
به امام(علیه السلام) من در جاى دورى زندگى مى‏کنم و نمى‏توانم‏گاه و بیگاه به خدمت‏شما نایل شوم، احکام دینى خود را از چه‏کسى فراگیرم؟ حضرت فرمود: از زکریا بن آدم قمى که او بر امردین و دنیا، فردى مورد اطمینان و اعتماد است. على بن مسیب‏مى‏گوید: هنگامى که به محل خود باز گشتم جهت پرسش از موارداحتیاج نزد زکریا مى‏رفتم (13) .
و فحواى روایات مانع از اجتهاد بدون علم دلالت دارد که اجتهاداز راه منابع معتبر شرعى جایز است.
«قال ابو جعفر(علیه السلام): من افتى الناس بغیر علم و لا هدى‏من الله لعنته ملائکه‏الرحمه و ملائکه العذاب و لحقه وزر من عمل‏بفتیاه‏» (14) .
«امام باقر(علیه السلام) فرمود: هرکس مبادرت ورزد به فتوادادن بدون علم و هدایت فرشتگان رحمت و عذاب او را لعنت کنند وگناه آنان که نظر خطاى او را بکار بندند، بر عهده اوست‏».
دلیل عقلى بر ضرورت اجتهاد و تقلید لزوم اجتهاد و تفقه درمکتب شیعه علاوه بر بیانات کتاب و سنت که یادآور شدیم، دلیل‏عقلى هم در آن راه دارد و با اعتبار عقلى نیز قابل اثبات است‏که خلاصه آن عبارت است از:
رجوع جاهل در هر باب به عالم کارشناس یک امر فطرى و طبیعى وعادى و عقلى بوده است و بدون آن نظام اجتماع مختل مى‏گردد،زیرا عقلا نمى‏توان تردید داشت که انجام دادن انسان عملى را که‏نمى‏داند، ضرورت دارد، چون تکلیف بغیر مقدور عقلا جایز نیست.
به عبارت دیگر: سیره مستمره از زمان ائمه (علیهم‏السلام) براین بوده که همه افراد غیر مجتهد اعم از این که جاهل صرف بوده‏و یا در فنون دیگر عالم و حتى اگر در فن خود استاد هم بوده‏باشند، مى‏باید در فراگرفتن احکام شریعت و تشخیص آن به فقیه‏مراجعه نماید، چنانکه فقیه نیز در مسائل مربوط به فنون دیگرکه از آن بى‏اطلاع مى‏باشد، از علماى آن فن پیروى مى‏کند.
در این زمینه آقاضیاء عراقى مى‏فرماید:
«موضوع الوجوب الشرعى فى التقلید بمقتضى السیره و الادله‏الشرعیه و الفطره السلیمه المقتضیه لرجوع الجاهل بالوظیفه الى‏العالم بها لیس الا هو الموضوع الوجوب الشرعى فى التعبد بالخبرفى حق المجتهد» (15) .
«موضوع وجوب شرعى در تقلید به مقتضاى سیره و ادله شرعى وفطرت سلیم رجوع جاهل به وظیفه به کارشناس آن، همان موضوع وجوب‏تعبد مجتهد است‏به خبر و روایت اهل بیت در به دست آوردن احکام‏الهى‏».
«قال المحقق الخراسانى الاخوند: ان جواز التقلید و رجوع‏الجاهل الى العالم فى الجمله یکون بدیها جلیا فطریا لا یحتاج‏الى الدلیل و الا لزم سد باب العلم به(بجواز تقلید) على العامى‏مطلقا غالبا بعجز عن معرفه ما دل علیه کتابا و سنته و لا یجوزالتقلید فیه(بجواز تقلید) و الا لدار او تسلسل و هذه هى العمده‏فى اولته‏» «جواز تقلید و رجوع جاهل به عالم از فطریات وبدیهیات است و اجمالا احتیاج به دلیل ندارد، زیرا اگر چنین‏نباشد، انسداد باب علم پیش خواهد آمد و عموم مردم به خاطرناتوان بودن از شناخت استدلالى بر اساس کتاب و سنت نمى‏تواننددر مساله جواز تقلید، تقلید نمایند چون جواز تقلید اگر فطرى‏نباشد و مقلد موظف به استدلال بر آن باشد در حالى که نمى‏تواندباید در آن هم تقلید کند و براى آن تقلید هم دلیل لازم دارد وهمین‏طور این سلسله ادامه مى‏یابد و تسلسل هم باطل است‏».
«استدل القوم علیه بوجوه اتقنها و اهمها بل یمکن ان یقال‏انه الدلیل الوحید و بناء العقلاء على رجوع الجاهل على العالم‏بل قد عد ذلک من القضایا الفطریه الارتکازیه، و ان الانسان‏بفطرته و ارتکازه واقف على لزوم الاستعلام من العالم من غیر فرق‏بین ان یرجع ذلک الى معاشرته و حیاته المادى و غیره فالجاهل‏بامور الصنائع یرجع الى الصانع و المریض المسدود علیه باب‏معالجه مرضه یرجع الى الاطباء و هکذا» (16) .
«علماء بر جواز تقلید استدلالهاى مختلفى نموده‏اند که مهمترین‏و محکمترین آنها بلکه مى‏توان گفت تنها دلیل; همان بناء و سیره‏عقلا بر رجوع جاهل به عالم و کارشناس است که از قضایاى فطرى وارتکازى شمرده شده است و انسان براساس فطرت، آگاه است که بایددر تمام مسائل که از آنها اطلاع ندارد به عالم مراجعه کند چه‏آن مسائل مربوط به اداره زندگى و حیات مادى باشد یا غیر آن‏مثال: در صنعت‏به صنعتگر، در بیمارى به پزشک و... مراجعه‏مى‏کنند».
توضیح: ما هر کارى را که بخواهیم و راه و رسمش را نداشته‏باشیم، به خبره همان کار مراجعه مى‏کنیم و به هر شغلى که‏خواسته باشیم وارد شویم، راه و چاره او را از متخصص همان شغل‏مى‏پرسیم و هر فن و صنعتى را که مى‏خواهیم یاد بگیریم به شاگردى‏استادى مى‏شتابیم که در آن فن و صنعت‏بصیر و کار کرده است،درمان درد را از پزشک، نقشه بنا را از معمار مى‏خواهیم و اصولاسازمان تعلیم و تربیت عمومى در محیط اجتماعى انسان روى همین‏اصل استوار است. بنابراین در تعلیم فراگیرى احکام دین هم بایدبه کارشناس آن که مجتهد جامع‏الشرائط است، مراجعه کرد.
نتیجه‏اى که از این دلیل عقلى و شواهد بر آن دستگیر مى‏شود، این‏است که یکى از وظائف مقرره اسلام براى جماعت مسلمین تشخیص علمى‏احکام دین است از راه اجتهاد. و پر روشن است که انجام این‏وظیفه براى همه افراد مسلمین امکان‏پذیر نمى‏باشد و تنها عده‏معدودى قدرت و توانائى انجام این وظیفه را داشته که مى‏توانندبا بررسى بیانات دینى از راه استدلال و نظر و به کار انداختن‏قواعد استنباط احکام و مقررات اسلام را به دست آورند.
تعذر اجتهاد در احکام براى همه از یک طرف و وجوب تحصیل معرفت‏به احکام دین براى همه از طرف دیگر، موجب گردیده است که دراسلام براى افرادى که توانائى اجتهاد ندارند وظیفه دیگرى درنظر گرفته شود و آن، این است که احکام دین مورد ابتلاء خود رااز افرادى که داراى ملکه اجتهاد و قریحه استنباط مى‏باشند، اخذو دریافت دارند و این است معنى کلمه تقلید در مقابل کلمه‏اجتهاد که در میان ما دایر و پیوسته مورد استعمال مى‏باشد.
پى‏نوشتها:
1) سوره توبه: 123.
2) سوره بقره: 286.
3) سوره نساء: 89.
4) یونس: 44.
5) اصول کافى، ج‏2، ص 599 و نیز وسائل الشیعه، ج‏18، باب 8 ،حدیث 44.
6) عیون اخبار الرضا، ص 139، چاپ سنگى.
7) وسائل الشیعه، کتاب قضا، باب‏6، حدیث 52.
8) وسائل الشیعه، کتاب قضا، باب‏9، حدیث 3.
9) تهذیب الاصول، تقریرات امام خمینى‏1 ج‏3، ص 166.
10) جامع الرواه احادیث الشیعه، ج‏1، ص 9.
11) وسائل الشیعه، ج‏18، باب 11، از ابواب صفات القاضى، حدیث‏23.
12) وسائل الشیعه، ج‏18، باب 11، ابواب صفات القاضى، حدیث 27 و25.
13) وسائل الشیعه، ج‏18، باب 4، حدیث‏1.
14) همان.
15) نهایه‏الافکار القسم الثانى من جزء الرابع، ص 204 آخر حیرات‏آقاضیاء عراقى.
16) تهذیب الاصول، ج‏3، ص 163، تقریرات الامام خمینى قدس‏سره.

تبلیغات