آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۸

چکیده

جریان های فکری فلسفی و جامعه شناختی طیف بسیار متنوعی از اندیشه های آرمانی و خیالی  ارائه کرده اند و مدام کوشیده اند تا مردم را به سوژه های پیشرفت و تغییر بدل سازند.  تمامی اندیشه ها به دنبال ترویج ایده هایی هستند که هدف آن توأمان تکریم ظرفیت برخی از انسان ها چون خود و تحقیر صلاحیت و مقام برخی دیگراست.  همین امر ساخت جامعه ای پرآشوب و متلاطمی موجب شده که مردم آن همچون اشباح سرگردان، خموش و بی صدا زیست می کنند. افراد چنان تحت سیطره فکری فیلسوفان و جامعه شناسان قرار گرفته اند که گویی ماهیت حقیقی انسان همین است و هیچ بدیل دیگری را نمی توان تصور کرد. ژاک رانسیر، این اندیشمند فرانسوی زبان، منتقد چنین جریان های فکری است و می کوشد به جای آن که به قلمرو تاریک اندیشه پشت کند، با استفاده از روش استتیکی، به آن حد و مرزهای بازنماییِ جنبه اثبات پذیریِ مکاتب فکری سیاسی اجتماعی و فلسفی حمله کند. در مقاله پیش رو، نگارنده درصدد پاسخ به این پرسش است که رانسیرچگونه  با استناد به روش استتیکی، به ساحت نااندیشه های روش های پوزیتویستی و گفتمانی در علوم سیاسی و جامعه شناسی می پردازد. در جواب به این سوال باید گفت روش استتیکی رانسیر با نگاه به قدرت شاعرانگی در وجودِ بشر ، انسان ناپدید گشته در جهان پرآشوب معاصر را مرئی و هویدا می سازد.

تبلیغات