چکیده

متن

فرآیند پیدایش فرهنگ، بسیار پیچیده و زمان بر است. تغییر و تحول فرهنگى نیز از جمله تحولات اجتماعى مهم و نیازمند زمانى طولانى است که بدون برنامه ریزى دقیق و کوشش مداوم میسّر نخواهد شد. از آن جا که فرهنگ یک پدیده ى بسیار مهم اجتماعى و تأثیرگذار در همبستگى و اقتدار سیاسى، نظامى و اقتصادى است باید توجه ویژه به آن معطوف داشت و بر این اساس، علماى شیعه در راه نشر فرهنگ تشیع در دوره هاى مختلف تاریخى با جدیت تمام کوشیده اند.
خدمات علمى و فرهنگى خواجه نصیرالدین طوسى به تشیع چه بوده است؟
مهدى زیرکى
- محمد بن محمد بن حسن، مکنّى به ابوجعفر، مشهور به خواجه نصیرالدین از اعاظم رجال قرن هفتم هجرى، به سال 597 هـ ق در طوس دیده به جهان گشود.[1] ابتدا در خدمت پدر و سپس در نظامیه ى نیشابور به تحصیل علوم نقلى و عقلى از محضر بزرگانى چون فریدالدین داماد نیشابورى و قطب الدین مصرى پرداخت و ریاضى را نزد کمال الدین بن یونس موصلى فراگرفت.[2]
در زمان حمله ى مغولان به خراسان، او به قلعه ى قهستان نزد ناصرالدین، حکمران اسماعیلى آن جا رفت و مدتى در عزّ و احترام در آن دیار بود;[3] اما چون خبردار شد که ابن علقمى شیعى به وزارت خلیفه ى عباسى دست یافته است، به امید این که به بغداد رود و در سایه ى او بتواند در ترویج تشیع بکوشد، نامه اى در مدح خلیفه نوشت و بدو فرستاد; اما راز این مکاتبه فاش شد و حاکم قهستان او را به صورت زندانى روانه ى قلعه ى الموت نمود.[4]خواجه تا سال 654 که هلاکو قلاع اسماعیلى را فتح کرد در آن جا بود تا این که با فتح این قلعه، هلاکو، که از شهرت علمى خواجه بى خبر نبود، او را نزد خود نگه داشت و اکرامش نمود. خواجه بعد از مرگ هولاکو، در دربار اباقاخان هم چنان حضور داشت تا این که به سال 672هـ. ق پس از سال ها فعالیت علمى، دیده از جهان فروبست و در مشهد کاظمین(علیهما السلام)مدفون گردید.[5] خواجه نصیر در عظمت علمى چنان بود که ملقب به استاد البشر و عقل حادى عشر گردید;[6] چنان که حاج شیخ عباس قمى در معرفى او مى گوید:
سلطان العلماء والمحققین، افضل الحکماء والمتکلمین، ممدوح اکابر الآفاق و مجمع مکارم الاخلاق الذى لا یحتاج الى التعریف لغایة شهرته.[7]
به هر حال، خواجه در طول زندگى خود و با استفاده از موقعیتى که در دربار مغول به دست آورده بود، موفق شد خدماتى گسترده را به جهان اسلام عرضه بدارد که در این مقال به آنها اشاره مى گردد:
1. نجات جان بسیارى از علما از کشتار وسیع مغول: آورده اند که عطا ملک جوینى، دانشمند و مورخ شهیر، مورد غضب هلاکو قرار گرفت. عطا ملک که از شمشیر هلاکو جان سالم به در نمى بُرد، از خواجه استمداد نمود تا او را شفاعت نماید; و با درخواست خواجه هلاکو از جان او گذشت.[8] هم چنین در فتح بغداد، ابن ابى الحدید شارح نهج البلاغه و برادرش الموفق، اسیر سپاه مغول گردیدند، او از خواجه خواست تا آزادى اش را از بند اسارت مغولان فراهم آورد که چنین هم شد.[9]
2. حفظ مشاهد مشرفه و شهرهاى شیعه، به خصوص نجف اشرف از دستبرد مغولان.[10]
3. جذب علما و به کارگیرى آنها در فعالیت هاى علمى و اداره ى کشور: در زمان حملات مغولان، مردم و علما به مناطق دوردست فرار کرده بودند. به درخواست خواجه، هلاکو افرادى، از جمله فخرالدین مراغى را فرستاد تا در همه جا علما را جستوجو و به بازگشت دعوتشان کنند.[11] در این قضیه، ابن میثم بحرانى به بغداد بازگشت، بهاء الدین اربلى مؤلف کشف الغمه در امور دیوانى بغداد به کار دعوت شد، عماد الدین طبرى مؤلف کامل بهایى به اصفهان آمد، و هلاکو مقام نقابت را به سید بن طاوس سپرد.
این مسئله زمانى اهمیت و حساسیت خود را نشان مى دهد که بدانیم دوقوزخاتون، زن هلاکو، که مسیحى بود، در دربار خود تعداد زیادى از مشاوران و ندیمان مسیحى را جمع کرده و در پیشبرد کار نصارى و ساخت کلیسا تلاش فراوان مى کرد. گفته شده که زمانى چنان کارشان بالا گرفت که مسیحیان مواجب مى گرفتند و در ماه رمضان شراب مى نوشیدند و بر روى مسلمانان مى پاشیدند.[12]
4. طرح مبانى اعتقادى، فلسفى تشیع: خواجه نصیر با تحریر کتاب ارزشمند خود، تجرید الاعتقاد، نخستین کس از میان دوازده امامیان است که با ادله ى عقلى و کلامى به اثبات مبانى اعتقادات شیعه پرداخت.[13] کتاب الفصول وى، به گفته ى خوانسارى، بهترین کتابى است که در علم کلام نوشته شده که در آن با متقن ترین براهین و بهترین نظم به اثبات اصول خمسه پرداخته شده است.[14]
گفتنى است خواجه در کنار رصدخانه ى عظیم خود ساختمانى را براى تدریس فلسفه و نیز مدرسه اى براى فقه و مدرسه اى براى علم حدیث ایجاد کرد و براى طلاب آنها مستمرى تعیین نمود.[15]
کتاب شرح اشارات خواجه نیز از آن جهت قابل توصیف است که در آن وارد مباحثه اى شدید با فخر رازى مى شود و او را که به بهانه ى شرح اشارات، کتابى در ردّ حکمت شیعى نگاشته بود، به طور منطقى خرد مى کند.
5. حفظ اوقاف: خواجه تلاش کرد تا منافع مسلمانان خصوصاً شیعیان و سادات را حفظ نماید و اوقاف را از دست اندازى امراى مغول نگاه دارد تا وجوه آن در محل هاى مقرر مصرف گردد. او از هلاکو خواست تا اداره ى اوقاف را بدو بسپارد; هولاکو ریاست اوقاف سراسر کشور را به او تفویض کرد; پس خواجه درآمدهاى آن را ضبط و ثبت مى کرد و در احداث و اداره ى مدارس و ایجاد لجنه هاى علمى و نیز اداره ى رصدخانه ى مراغه به مصرف مى رسانید.[16]
6. مکتب اخلاقى خواجه: آموزش اخلاقى خواجه (بر اساس بررسى کتاب اخلاق ناصرى) از نظرگاه دانش اجتماعى امروز مجموعه اى است مختلط از نظریات مربوط به جامعه شناسى، روان شناسى و متااتیک، که از نظریه ى عمومى احکام و ارزش هاى اخلاقى بحث مى کند، که سرانجام منجر به تنظیم مقرراتى اخلاقى براى تعیین موازین حسن رفتار یا سوء رفتار مى شود. همه ى مفاهیم او داراى تعاریف جامع و مانع دقیقى است. او در مباحث خود سنت محکمى دارد و بحث ها کاملا پخته و سایه روشن ها از هم تمیز داده شده اند، به حدى که گاه مایه ى اعجاب است.[17]
او علاوه بر نظریات خویش در باب علم زیباشناسى، عقاید خود را درباره ى آموزش و پرورش جوانان و شیوه ى تدریس و تعلیم نیز شرح داده است.[18]
7. آرام کردن ویرانگرى هاى قوم متجاوز: هلاکو چنان تحت تأثیر دانش و منطق قاطع خواجه و مجذوب او بود که حتى از اطاعت فرمان خان مغول، منگوقاآن، مبنى بر اعزام خواجه به مغولستان، شانه خالى کرد. خواجه به او تفهیم کرد که یک فاتح نباید فقط به دنبال تخریب و غارت باشد، بلکه اصلاحات هم لازم است[19] و از آن جا بود که هلاکو امر به ایجاد رصدخانه کرد و دستور داد هر چه خواجه طلب کند براى او فراهم آورند و به مرور زمان دیدیم که مغولان به اسلام روى آوردند و به اصلاحات اجتماعى و مدنى و هنرى دست زدند.[20]
8. حفظ آثار و کتب: خواجه از همان ابتدا که در قضیه ى فتح قلاع اسماعیلى نزد هلاکو رسید، از او خواست که کتب بسیارى که در قلعه ى الموت بود محفوظ نگه داشته شود.[21]بعدها هم مأمورانى را به اطراف مى فرستاد تا کتب علمى را در هر کجا که یافتند خریدارى کنند و براى او بفرستند. بدین سان، خواجه توانست مقدار معتنابهى از کتب نفیس عهد خود را که در معرض تلف بود فراهم آورد; چنان که مورخین مى گویند، در کتابخانه ى مراغه چهارصدهزار جلد کتاب موجود بوده است.[22]
9. رصدخانه ى مراغه: عظیم ترین کار خواجه، تأسیس رصدخانه ى مراغه بود که در آن جا لجنه اى قوى از علما و مهندسین را از نقاط مختلفى چون دمشق و موصل و قزوین و تفلیس[23] و حتى از دانشمندان چینى گردهم آورد[24] و کتاب خانه اى عظیم احداث نمود و ابزار و آلات نجومى آن مرکز علمى بهترین و مجهزترین آلات آن زمان بود. خواجه سرانجام زیجى را استخراج و تألیف نمود که قرن هاست با اهمیت ویژه اش توجه محافل علمى جهان را به خود معطوف داشته است چنانکه شروح متعددى بر آن نگاشته شد.[25]
متأسفانه بعد از خواجه، آن مرکز عظیم به مرور به دست فراموشى سپرده شد.
10. تألیفات و آثار علمى: تألیفات خواجه بسیار بیش از آن است که بتوان آنها را در این مقال کوتاه آورد. او توانست 42 اثر در علم ریاضى، از جمله تحریر اقلیدس و تحریر مجسطى; 4 تألیف در علم اخلاق، چون اخلاق ناصرى و اوصاف الاشراف; 4 کتاب در منطق، مثل اساس الاقتباس و تجرید المنطق; 9 اثر در علم فلسفه از جمله شرح اشارات، و نیز 17 تألیف در علم کلام، چون تجرید الاعتقاد و قواعد العقائد و نیز آثارى در تاریخ، طب، فقه، جغرافیا، تفسیر و تعلیم و تربیت به عالم اسلام ارائه دهد[26] که تعداد زیادى از آنها به زبان هاى مختلف جهان نیز ترجمه شده است. از جمله امتیازات آثار خواجه نگاشته شدن بسیارى از آنها به زبان فارسى است.
11. تربیت شاگردانى زبده براى نسل هاى بعد: افراد زیادى از اطراف بلاد اسلامى حول خواجه گرد مى آمدند و از خرمن بى پایان دانش او بهره مى بردند که هر یک خود استادى بزرگ شدند که از آن جمله مى توان به علامه حلى، قطب الدین شیرازى ـ که در اسلام آوردن احمد تکودار نقش داشت و خبر آن را به بلاد منتشر نمود ـ عمید الدین منجم بغدادى، رکن الدین استرآبادى و...[27] اشاره نمود.
________________________________________
[1]. شیخ عباس قمى، هدیة الاحباب، (تهران: امیرکبیر، چ دوم، 1363ش)، ص 215.
[2]. خوانسارى، روضات الجنات، (قم: اسماعیلیان، بى تا)، ج 6، ص 314.
[3]. همان.
[4]. خوانسارى، همان، ص 315.
[5]. على دوانى، مفاخر اسلام، (تهران: امیرکبیر، چ اول، 1364ش)، ج 4، ص 100.
[6]. مصطفى حسینى دشتى، معارف و معاریف، (تهران: مفید، چ دوم، 1376ش)، ج 10، ص 148.
[7]. شیخ عباس قمى، همان.
[8]. ابن شاکر، فوات الوفیات، (بیروت: بى تا، بى جا)، ج 3، ص 247.
[9]. على دوانى، همان، ص 134، به نقل از تجارب السلف.
[10]. رشید الدین فضل الله همدانى، جامع التواریخ، تصحیح محمد روشن و مصطفى موسوى، (تهران: البرز، چ اول، 1373ش)، ج 2، ص 1020.
[11]. محسن امین، اعیان الشیعه، (بیروت: دارالتعارف، بى تا)، ج 9، ص 417.
[12]. المقریزى، السلوک، تصحیح محمد مصطفى زیادة، (قاهره: بى جا، 1936 م)، ج 1، ص 245.
[13]. پناهى سمنانى، خواجه نصیرالدین طوسى، (تهران: چ اول، 1376ش)، ص221.
[14]. خوانسارى، همان، ص 313.
[15]. ابن کثیر، البدایة و النهایة، (بیروت: دارالمعرفه، چ چهارم، 1419ق)، ج 13، ص252.
[16]. محسن امین، همان، ص 417.
[17]. پناهى سمنانى، همان، ص 80.
[18]. على دوانى، همان، ص 121.
[19]. رشید الدین فضل الله، همان، ص 1022.
[20]. محسن امین، همان، ص 417.
[21]. على اکبر دهخدا، لغت نامه دهخدا، (دانشگاه تهران، 1373)، ج 13، 19931.
[22]. محسن امین، همان.
[23]. همان.
[24]. محمد على مدرس تبریزى، ریحانة الادب، (تهران: خیام، چ چهارم، 1374ش)، ج 2، ص 175.
[25]. على دوانى، همان، ص 109 ـ 127، شرح حال تمامى دانشمندان حاضر در رصدخانه ى مراغه را مى توان در کتاب الوافى بالوفیات و تلخیص معجم الالقاب یافت.
[26]. محسن امین، همان، ص 419.
[27]. خوانسارى، همان، 315.
نقش فیض کاشانى در گسترش فرهنگ تشیع چه بود؟
امیر على حسنلو
- علماى شیعه براى پیشبرد اهداف متعالى خود و گسترش فرهنگ اسلامى در طول تاریخ نقش بسیار برجسته اى را ایفا کرده اند و تلاش آنها در این راه فرهنگ اسلام اصیل را که از مکتب اهل بیت مى جوشد بسط و گسترش داده و به احیاى ارزش هاى اسلامى منجر شده است; بنابراین نهضت علمى دانشمندان بزرگ مکتب اهل بیت(علیهم السلام)دو نتیجه ى مهم و گسترده داشته است:
1. حفظ متون و معیارهاى اسلام ناب; 2. گسترش کمى و کیفى فرهنگ اسلام ناب (برگرفته از قرآن و عترت).
ابزارهاى مورد استفاده ى علما در یک نگاه کلى سه دسته اند:
1. ابزار علمى نقلى; 2. ابزار علمى عقلى; 3. ابزارهاى عملى، فرهنگى و اجتماعى.
روش هاى کاربردى علما براى فرهنگ سازى و تغییر ساختار فرهنگى
1. تشکیل و تأسیس مراکز علمى و مدارس و دانشگاه هاى بزرگ در مناطق مختلف;[1]
2. تأسیس و ایجاد کتاب خانه ها;[2]
3. تأسیس مساجد و مراکز مذهبى و مؤسسات خیریه در مناطق مختلف.[3]
از جمله فعالیت هاى علما براى فرهنگ سازى بدین قرار است:
1. تعلیم و تربیت شاگردان;[4]
2. تألیف و تحقیق;[5]
3. تبلیغ;
4. برگزارى جلسات مناظره و تبادل افکار و تضارب آرا;
5. نفوذ و حضور در مراکز قدرت سیاسى;[6]
6. مبارزه با انحرافات و بدعتها و کجرویها و فرقه هاى انحرافى;
یکى از دانشمندان بزرگ اسلامى که چهره اى تابناک در راه حفظ و گسترش فرهنگ اسلامى از خود بر جاى گذاشته، فیض کاشانى است که از تمام ظرفیت ها و زمینه ها و فرصت ها و ابزارهاى موجود در زمان خود براى حفظ میراث مکتب اهل بیت(علیهم السلام)و بسط فرهنگ اسلام اصیل، بهره برد و تلاش هایى تحسین برانگیز در این راه از خود نشان داد.
فیض کاشانى از جمله دانشمندان انگشت شمار قرن 11 بود که در فرایند فرهنگ سازى نقش بسیارى ایفا کرد. او در خاندان علم و فضیلت چشم به جهان گشود و در دامن علم و تقوى پرورش یافت و مراحل مقدماتى تحصیلات را به پایان برد و براى تکمیل تحصیلات خود در شهرهاى اصفهان، شیراز و قم اقامت نمود و از محضر علماى بزرگى چون، شیخ بهائى، میرداماد، سید ماجد بحرانى و شیخ زین الدین جبل عاملى در حجاز و محمد امین استرآبادى در مکه و صدرالمتألهین در قم، در علوم مختلف عقلى و نقلى استفاده نمود.
وى بیشتر، از مرحوم استرآبادى و مرحوم ملاصدراى شیرازى تأثیر پذیرفت.[7] با توجه به این که فیض در برهه اى از زمان واقع شده بود که رواج فرهنگ شیعه در ایران در مرحله ى حساس و ویژه اى قرار داشت و مستلزم سخت کوشى بود، وى در زمینه هاى مختلف کوشش گسترده اى به کار بست.[8]
تلاش هاى فیض در فرآیند تکامل فرهنگى
1. تدریس و تعلیم و تربیت شاگردان: فیض در هر فرصتى به تربیت شاگردان همت گماشت و در شهر کاشان و حوزه ى بزرگ اصفهان در کنار فعالیت هاى اجتماعى و مذهبى حوزه ى درس با رونق و پربارى تشکیل داد و در علوم مختلف به تدریس پرداخت و شاگردان بزرگى نظیر علامه مجلسى صاحب بحارالانوار، سید نعمت الله جزایرى، قاضى سعید قمى و محمد علم الهدى را تربیت کرد. فیض خود در این باره مى نویسد:
.. بنابراین مشغول تدریس حدیث اهل عصمت(علیهم السلام) و تألیف کتب و... به قدر مقدور گردیدم.[9]
در این میان شاگرد بزرگ او علامه مجلسى نقش بسیار برجسته اى در گسترش فرهنگ اسلام و اهل بیت داشت که برکات و نور آن هنوز نیز مى درخشد و فرهنگ تشیع را غنا و عمق مى بخشد.
فیض در حوزه هاى مختلف به تدریس و تشکیل کلاس هاى درس پرداخت; به ویژه مدرسه ى فیضیه قم را از جمله محل هاى تدریس فیض مى نامند که به نام آن دانشمند خطیر نیز معروف گشته است.[10]
2. تألیف و تحقیق و تدوین کتب و رسالات در علوم مختلف: فیض در این زمینه یکى از پرکارترین دانشمندان تاریخ اسلام است که در انواع علوم و فنون به خلق آثار بدیع پرداخته و به فرهنگ اسلام عمق و غنا بخشیده است. وى در این زمینه دو کار اساسى و مهم انجام داده که از گستردگى خیره کننده اى برخوردارند.
الف) چون دانشمندى ذوفنون بود، در علوم مختلف و به مقتضاى زمان و با زبان طبقات مختلف اجتماع خود فرهنگ اسلام را بسیار ماهرانه به اقشار و طبقات مختلف جامعه و لایه هاى فرهنگى آن تزریق نمود. او علاوه بر آن که براى طبقه ى دانشمندان و خواص کتاب هاى گرانسنگى چون وافى در ده ها مجلد با روش نوین مهیا نمود، براى اقشار مختلف با زبان هنرى شعر و ادبیات و به زبان فارسى بسیار ساده و روان احکام اسلامى را بازگو و به شکلى نوین ارائه کرده است. از آن جهت که به زبان روز خود تسلط داشت و مشکل فرهنگى زمان خود را درک مى کرد، در حل این مشکلات حرکتى بسیار گسترده انجام داد و مسائل اخلاقى و خانوادگى جوانان و اقشار مختلف را به زیبایى تبیین نمود; براى نمونه، دیوان اشعار او حاوى معارف گسترده ى اسلام است و احکام نماز و اذان و اقامه را براى نوسالان به زبان زیباى هنرى شعر ارائه داده است.[11] در علوم قرآن، حدیث و اخلاق و عرفان و فلسفه و کلام و ریاضیات، نجوم، هیئت، فقه، ادبیات فارسى و عربى و در تمام زمینه هاى رایج در عصر خود آثارى زیبا آفریده و خلأهاى اساسى فرهنگى را اشباع نموده است.[12]
ب) بازبینى آرا و منابع حدیثى بزرگ و بازنویسى آنها بر اساس مکتب اهل بیت(علیهم السلام) از اقدامات مهم او بود; براى نمونه، مرحوم فیض آثارى مثل محجة البیضاء را از احیاء العلوم غزالى تصحیح و بازبینى نموده و بر طبق احادیث اهل بیت(علیهم السلام) به آن اعتبار و جایگاه ویژه اى در بین متون روایى شیعه داده است.[13] او وافى را نیز بر اساس نیاز روز از کتب اربعه اقتباس و برخى از روایات را شرح داد و به بررسى اسناد روایى و تلخیص آنها اقدام کرد.
3. تبلیغ و برگزارى آیین هاى مذهبى در جامعه: فیض در راه تبلیغ که بزرگ ترین عنصر تأثیرگذار در شکل گیرى فرهنگ است، در کنار فعالیت هاى دیگر تلاش هاى فراوانى نمود و از راه موعظه و خطابه و ارتباط با اقشار و توده هاى مختلف جامعه به بسط فرهنگ اسلام پرداخت. او با برگزارى مجالس وعظ و نماز جمعه و جماعات در کاشان، و اصفهان که پایتخت پر رونق دولت صفوى بود، در راه امر به معروف و نهى از منکر سعى کرد، تا در برابر مشکلات و بحران هاى اجتماعى اصلاحاتى انجام دهد. او معتقد به وجوب نماز جمعه در دوره ى غیبت بود آن هم در زمانى که عده اى از علما به حرمت نماز جمعه فتوا مى دادند; و عملا این فریضه ى بزرگ را احیا نمود و با آنها درگیر شد.[14] او مدتى در اصفهان امامت جمعه را به عهده داشت و با ایراد خطبه ها تمام کارگزاران سیاسى و مردم را به اصلاح امور فرامى خواند و علاوه بر اصفهان مدت ها در قمصر کاشان به امر تبلیغ و اقامه ى نماز جمعه پرداخت و توانست تا حدودى فرهنگ اهل بیت(علیهم السلام) را در این سامان ترویج نماید.[15]برگزارى نماز جمعه یکى از فعالیت هاى بسیار مهم فیض کاشانى در این دوره براى ترویج فرهنگ اسلام بود.
4. مناظره هاى علمى: از دیگر ابزارهاى راه بردى فیض در راه انتشار فرهنگ اسلام، مناظرات علمى و مکاتبات و پاسخ به شبهات علمى بود که از نقاط مختلف به حضورش مى رسید.[16]
5. حضور در مراکز قدرت سیاسى حاکم: مهم ترین ابزارى که زمانه ى فیض اقتضا مى کرد و براى ترویج فرهنگ اسلامى مناسب و مساعد بود استفاده از ابزار حکومتى بود. صفویان براى رشد و رونق و گسترش و استقرار فرهنگ شیعه در ایران نیاز مبرم به علماى شیعه داشتند. علماى شیعه نیز از این فرصت استثنایى استفاده کردند و بهره ى کافى بردند و توانستند فرهنگ غالب ایران عصر صفوى را به فرهنگ اهل بیت(علیهم السلام) تغییر دهند و تقریباً اکثریت مردم ایران در عصر صفوى به فرهنگ اهل بیت(علیهم السلام) و شیعه گراییدند و این تغییر فرهنگ به همت علماى بزرگ شیعه، چون فیض کاشانى بود.
فیض علاوه بر این که در پیش شاهان معاصر خود از جهت معنوى مقام شامخى داشت و از طرفى در بین عامه ى مردم نیز از جایگاه رفیعى برخوردار بود، در اصلاح امور دولت تلاش گسترده اى کرد و در این راه رساله اى موسوم به «آیینه ى شاهى» خطاب به شاه صفوى، نوشت و در آن به جایگاه اهل بیت(علیهم السلام) و وظایف سلطان و حقوق حاکم نسبت به رعیت بر اساس مکتب اهل بیت(علیهم السلام)پرداخت و با این نظریه ى اصلاحى در مقام اصلاح دربار و روش حکومت استبدادى همت نمود.[17] او براى تعدیل قدرت مطلقه ى سلطنتى و کنترل شاه، از راه وعظ و خطابه و نصیحت وارد شد.
6. مبارزه با انحرافات و بدعت ها و کجروى ها و فرقه هاى انحرافى: از کارهاى مهم فیض در راه صیانت و گسترش فرهنگ اسلام اصیل، مبارزه با بدعت هاى اجتماعى و حکومتى بود. فرقه هاى انحرافى در دوره ى صفویه رشد نموده و به نام اسلام، در صدد تخریب چهره ى دین برآمده بودند. این فرقه ها به نوعى از طرف حکومت حمایت مى شدند و بسیارى از اصول اسلام را در جلوه هاى تصوف و عرفان، متأثر از افراط و تفریط مخالف ارزش هاى شیعه، به جامعه القا مى کردند. فیض با این انحرافات برخورد عالمانه اى نمود[18] و با شناخت عمیق از معارف اهل بیت(علیهم السلام) به ترویج احادیث معتبر در جامعه پرداخت و کتاب هاى مهمى در این مقصد نوشت، مثل کتاب عین الیقین و علم الیقین و کلمات المکنونه.[19]
بنابراین مى توان درباره ى فیض این گونه قضاوت درست و به حق کرد که او در شکل گیرى فرهنگ اسلام و تشیع سهم بسزا و از زمان خود و مسائل آن شناخت عمیق داشت و در حل مشکلات فرهنگى معاصر خود گامى مهم و موفقیت آمیز برداشت و توانست با زمان خود حرکت کند و لایه هایى از فرهنگ اصیل اسلام بر مبناى مکتب اهل بیت(علیهم السلام) با حرکت هاى مدبرانه ى او شکل گرفت که امروز در سایه ى آثار گران سنگش متبلور است.
________________________________________
[1]. عبدالرحیم غنیمه، تاریخ دانشگاههاى بزرگ اسلامى، ترجمه نور الله کسائى، (تهران: انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1372ش)، ص 168 ـ 177 و ص 82.
[2]. یوسف العش، کتابخانه هاى عمومىو نیمه عمومى عربى در قرون وسطى، ترجمه اسدالله علوى، (مشهد: آستان قدس رضوى، چ اول، 1372ش)، ص 124 و ص 129 و ص 186 و 215 و کاظم مدیرشانه چى، کتاب و کتابخانه در اسلام، (مشهد: آستان قدس، چ اول، 1374ش)، ص 103.
[3]. یوسف العش، همان، ص 170 و 216، «نقش مساجد».
[4]. ر. ک: ابوالقاسم گرجى، تاریخ فقه و فقهاء، (تهران: سمت، چ اول، 1375ش)، 126 ـ 231
[5]. همان، ص 113 ـ 298.
[6]. فرهنگ زنجان، ش 18 ـ 17، (1384ش)، ص 247 و خوانسارى، روضات الجنات، (قم: اسماعیلیان، بى تا)، ج 6، ص 300 و لمپتون، دولت و حکومت در اسلام، ترجمه فقیهى و صالحى، (بى جا، چاپ نشر عروج، چ اول، 1374ش)، ص 394 ـ 446.
[7]. درباره ى فیض کاشانى، ر. ک: خوانسارى، همان، ج 6، ص 80 و محمد على کشمیرى، نجوم السماء، (قم: بصیرتى، بى تا)، ص 119 ـ 125 و میرزا عبدالله افندى، ریاض العلماء، (قم)، ج 5، ص 180 و میرزا محمد نصرآبادى، تذکره، تصحیح محمد دستگردى، (شیراز: فروغى، بى تا)، ص 155 و سید على خان مدنى، سلافة العصر، (بى جا، بى تا، 1324)، ص 499.
[8]. ر. ک: میرزا محمد نصرآبادى، همان، و سید على خان مدنى، همان، و محمد محسن فیض کاشانى، ده رساله، «اعتذار»، (اصفهان: مرکز تحقیقات علمى دینى امیر مؤمنان، 1371ش)، ص 286.
[9]. محمد محسن فیض کاشانى، همان، شرح صدر، ص 63.
[10]. محمد محسن فیض کاشانى، کلیات دیوان اشعار، تصحیح محمد پیمان، (تهران: سنائى، چ چهارم، 1371ش)، ص 13.
[11]. ر. ک: محمد محسن فیض کاشانى، ترجمة الصلاة، به کوشش سید محمد على صفیر، (تهران: ستاد اقامه ى نماز، 1375ش)، ص 40 ـ 73.
[12]. ر. ک: شیخ آقا بزرگ تهرانى، الذریعه، (قم: اسماعیلیان، بى تا)، ج 15، ص 15 و ج 24، ص 96 ـ 97.
[13]. ر. ک: فیض کاشانى، فهرستهاى خودنوشت، تصحیح و تعلیق محسن ناجى نصرآبادى، (مشهد: آستان قدس رضوى، چ اول، 1377ش)، ص 80.
[14]. فیض کاشانى، ده رساله، «اعتذار»، ص 282 و خوانسارى ج 7، ص 187.
[15]. رسول جعفریان، دین و سیاست در دوره ى صفوى، (قم: انصاریان، 1370)، ص 120 ـ 180.
[16]. خوانسارى، همان، ص 99.
[17]. ر. ک: فیض کاشانى، همان، «آئینه ى شاهى»، ص 153.
[18]. فیض کاشانى، الحقایق، تصحیح سید ابراهیم میانجى، (تهران: اسلامیه، 1378 هـ. ق)، ص 136 که در این کتاب صوفیان عصر صفوى را بدعت گزار و حساب آنها را از مکتب اهل بیت جدا مى کند و رسول جعفریان، «رویارویى فقیهان و صوفیان در عصر صفوى» کیهان اندیشه، ش 33.
[19]. فیض کاشانى، فهرست آثار خودنوشت، ص 203، 204 و 220.

تبلیغات