آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

تاریخ­ مرهون شخصیت­های بزرگی است که در هنگامه­ی نیاز، توانسته­اند نظام تغییر([1]) را به دست گرفته و حیات اجتماعی را به پویایی و حرکت واداشته و در واقع آن را بازسازی نمایند.
یکی از مهم­ترین این برهه­ها؛ سال 61 هجری­ است که تاریخ بانویی را در می­یابد و یک سال صفحات خود را به سر انگشتان ماهر او می­سپارد تا به هر صورت که می­خواهد سطورش را پر کند و آنچه او نگاشت همانا بهترین و بی­نظیر بود. هیچ مورخ اندیشه­ورز و اسلام­شناس خردمندی پای بر صفحه­ی هستی نگذارد، که به گمانه­زنی او بهتر از اندیشه، گفتار و رفتار آن بانو خطور کرده باشد.
او کیست؟!
آری او زینب همان خاتون دو سراست. همان که زنان کوفه صف اندر صف منتظر لقایش می­نشستند تا در درس تفسیرش شرکت نمایند.([2])
او شیرازه­ی قرآن ورق ورق شده­ در کربلاست که تاریخ در مقابلش زانو زد و خود را به دست آن بانو سپرد تا آن را، شریعت محمدی9 را، همه و همه را از نو بسازد ...
زینب و برجسته­ترین صفات؛
بزرگی هر کس را می­توان از بزرگی مسؤولیت­هایش بازشناخت و آن مسؤولیتی که به عهده­ی عقیله­ی هاشمین بود؛ نسخه­ی بدل رسالت و پیام­آوری بود. تمام شامات دین­ورزی خود را مدیون زینب­اند. همچنان که روح مودت آل رسول9 و رواج مکتب تشیع در آن بلاد بر اساس روشنگری­های اوست.
این مسؤولیت سنگین ویژگی­های فوق­العاده­ای می­طلبد که همه­ی آن­ها به تمام معنا در اقالیم وجود زینب کبری3 حضور دارند. بدون این خصایص به دوش گرفتن رسالت و پیام­آوری که فقراتی به صلابت کوه می­طلبد، امکان­پذیر نیست.
ساغر محبت (جذبه­ی عشق)؛
اولین و مهم­ترین این صفات محبت و عشقی وافر و بی­کرانه به ذات احدیت حق است که بتواند همه کس و همه چیز را در محضر او ذوب کند و حتی خویشتن خویش را هم نبیند تا در مقام نفوذ و خرج ساختن خود سخاوت بی­حدی نشان دهد. این مقام که در قدیسین عالم و واصلین؛ همان مقام فنای فی­الله است، آن توانمندی است که در همه­ی لحظات ایشان را مهیای فداکاری و ایثار می­نماید.
بدیهی است که این مقام یعنی محبت به حق جز از طریق معرفت و شناخت شهودی نسبت به خداوند سبحان میسر نیست. رؤیت جمال حق است که این شیدایی را با جان آنان در می­آمیزد و سبویشان را لبریز از شوق می­کند، اما در مکتب رسولان الهی این محبت علایمی دارد که مهم­ترین آن­ها اطاعت از فرامین الهی است؛ )قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی(([3])
مسلمانی و اظهار ایمان که پس از اعتقاد قلبی و اقرار به زبان در اعضا و جوارح خود را نشان می­دهد، موجب تقرب است. به عبارت دیگر؛ شریعت دینی را چراغ گفتار و رفتار خود نموده و تن به واجبات الهی و ترک حرام می­دهد. در این میان کسانی اهل نافله­اند یعنی آنچه را که برایشان فرض و واجب نیست، با اعمالشان در هم آمیخته و انگیزه­ی الهی مضاعفی آنان را به راه­های زیباتر تقرب می­خواند.
نوافل و مقام ولایت؛
نافله در فرهنگ قرآنی آن چیزی است که زیاده بر واجب است([4]) و از روی تفضل و تبرع انجام می­شود )ومن اللیل فتهجد به نافلة لک(([5]) از این روی خداوند اعطای یعقوب را نافله می­نامد )ووهبنا له اسحاق و یعقوب نافلةً(([6]) دین سرشار به ترغیب از نوافل فردی و اجتماعی است وزینب3 تمام این کمالات را یک­جا دارد. کدامین انسان را می­توان یافت که بیش از این «بانوی گرامی» برای خدا نافله انجام داده باشد؟ چه کس تا آن­جا که رمق به تن و سو به چشم و قدرت در کام دارد، دین خداوند را رصد کرده و برای حفظ آن پایمردی نموده است؟
او همان نیست که خود، طفلان را به قربانگاه فرستاد؟ و مواساة را در حق امام عصر خویش تا بدان­جا تمام کرد که تمام لحظات خود را صرف حفاظت از حریم وی قرار داد؟ او همان نیست که شب مبارزه، به سان یک فرمانده­ی حازم و دوراندیش حتی در اندیشه­ی امتحان سربازان هم به سر می­برد؟ و در تمام مسیر سفر سایه­ی سنگین و پر ابهت خود را بر دشمن افکنده تا چکاچک شمشیرهایشان کودکان مصیبت زده را نلرزاند؟
آری اوست که پسر تمام تازیانه­ها و زخم خورده­ی تمام شماتت­هاست. و آیا با هزار و یک عذر موجه نمی­توان از هجمه­ی این همه وظیفه­ی توان سوز رهایی یافت؟
این همه­ نافله­ی فردی و اجتماعی فقط با جاری محبت و خلوص الهی تفسیر می­شود و دیگر هیچ. آن همه محبت که از زلال معرفت سرچشمه گرفته و این همه نافله است که زینب3 را «ولیة الله» کرده است.
مقام ولایت که از آن انسان کامل و تحفه­ی باریافتگان ساحت یقین است در مراتبی از جلوه­های خود امکان تصرف در تکوین را به ولی خدا می­دهد. از این گونه تصرفات در جریان حادثه، بسیار از حضرتش دیده شد.
گاهی دست ملکوتی­اش تسلای امامی می­شود([7]) و گاه فرمان سکوتش نفس­ها را از شماره می­اندازد.([8]) و گاهی دیگر به زمین مأموریتی می­دهد که ضربه شصتی به دشمن قداره­بند نشان دهد.([9]) در زمانی دیگر سامعه­ی آسمانی­اش ندای صبر از سر بی­پیکر می­شنود.([10]) و تمام این­ها حاکی از مقامات بلند ولایت بی­بی است.
در مرحله­ی ولایت باطنی شعاع نور وجود اوست که زمان را در نوردیده و همه را به تطهیر در کوثر حسینی دعوت می­کند و صلابت گفتار اوست که پژواکش در فراز و نشیب تاریخ، پرده از رخسار نفاق برگرفته است.
همه کس در جاذبه­ی هدایت باطنی­اش قرار دارند و ناقص گفتار و رفتار در راه مانده­ها به کمال گفتار و رفتار او تکمیل و تتمیم شده است.
امانت­های خداوند در دست زینب3؛
زینب کبری3 صاحب ودایع بیشماری شد و ذخایر عظیمی از ناحیه­ی امام عصر او بدو سپرده شد که تا به آخر رسالتِ خود، می­بایست در حفظ آن­ها بکوشد. ودایعی که جان مایه­ی آدمی هم باید در مسیر حفا‌ظت از آن­ها سپر گردد.
گوهر لازم این امر به تشخیص ولی­عصر او در زینب وجود داشت. اولین و مهم­ترین این ودایع امام سجاد7 و مروارید دریای امامت بود.
خبرنگاران عاشورایی آن مقداری که در توان داشتند از این پاسداری برای آیندگان نقل نموده­اند. از جمله می­توان به گزارش حمیدبن مسلم ازدی از به آتش کشیدن خیمه­ی امام7 استناد جست.([11])
غارتگران پس از آن­که شاهد ذبحی عظیم بوده­اند، دیگر هیچ منکری برایشان ناشدنی نمی­نمود و کشتن امامی در بستر و زنی که محافظ وی بود؛ برایشان ابداً ناگوار نمی­آمد.
حفظ این ودیعه است که زینب3 داغدار را از قتلگاه به سمت خیمه­ها می­کشاند و از او که غرق در اشک و آه و ماتم است، شیری می­سازد که فقط با آتشین کلام خود می­شورد و می­خروشد.
راوی نتوانسته از تنگنای کلماتش برهد و تمام آنچه شد را به تمام ویژگی­هایش به ما منتقل سازد ولی هر چه بود و هر چه آن بانو بر زبان راند به گونه­ای بود که همه­ی نامردان شمشیر به دست وقیح را از کرده پشیمان ساخت، تمام شمشیرها را به غلاف­ها برگرداند؛ آن­چنان­که مأمور شدند زینت­آلات دخترکان را نیز به ایشان بازگردانند.
در کوفه اما زینب یک آشناست. خاطرات پرشکوه حضور امام بلافصل به او هیمنه­ای علوی داده است؛ آن­چنان که بدون هیچ­گونه مصلحت­اندیشی دشمن حقیر را با خواری بر زمین کوفته است.
منطق بی­نظیر امام7 دشمن سرسخت را آشفته ساخته و او عزم آن دارد که انتقام همه­ی خواری خود را یک جا از امام 7 بستاند. آن هیمنه­ی علوی که ذکرش برفت قامت رسای زینب را برپا داشت تا بار دیگر ودیعه­ی رسالت را حفظ نماید.([12])
ودیعه­ا­ی دیگر؛
ودیعه­ی دیگر >عزت خاندان رسالت< است. مطالعه­ی تاریخ به خوبی نشان می­دهد که یکی از نگرانی­های حضرت سیدالشهدا7 صحنه­های پس از شهادت و وضعیت اهل بیت: و مواجهه­ی آن­ها با مصیبت­های بعدی است.
از این رو پس از شهادت قمربنی­هاشم7 خواهر را به حضور خواست و در پیشاروی وی همه­ی زنان و دختران را به حفظ عزت و مرتبه­ی ایمانی خود سفارش نمود: «استعدوا للبلاء ... ولاتقولن بالسنتکم ماینقص من قدرکم»([13])
حافظ این عزت زینب است. تجلیات این معنا در صحنه­های پرشور سفر تاریخی شام نمایان است که به گوشه­هایی از آن می­توان اشاره نمود:
صاحب خصایص زینبیه می­نویسد: امام سجاد7و زینب3 در تمام طول سفر کلمه­ای با دژخیمان صحبت نکرده و کلمات آن­ها را جواب نمی­فرمودند. اهل بیت: نیز با تأسی به حضرتش چنین کرده و حتی به بهانه­ی کام­های خشک خود این عزت را به درخواست جرعه­ای آب نیالودند.
گاه آدمی در این اندیشه فرو می­رود که آن ناقه و بلکه آن کاروان و اصلاً آن قطعه زمین این همه ابهت و شکوه را چگونه بر گرده­ی خود می­کشانید و خرامیدن اساطیری او را چگونه دوام می­آورد!
در کوفه زنی را می­بینی که آن­چنان عزت حق را مثال است که تا فرمان او رسید که «صدقه بر ما حرام است»؛ کودکان و زنان خرما از حلقوم خود بیرون کشیدند. و باز او را می­بینی که بی­اعتنا وارد جلسه­ای می­شود که رعب حاکم بر آن مردان را لغزانده و عنان شجاعت را از کفشان ربوده است. بی­اعتنای آن­قدر مشهود است که یک­باره حیثیت پوشالی­شان را به باد داده است:
_ من هذه المتنکره؟ جوابی نمی­شنود _ من هذه المتکبره؟ جوابی نمی­شنود. کیست به این ندا که از قعر تاریخ هر سال شنیده می­شود، پاسخ دهد؟ او بی­مانندی است که خدایش ردای کبریایی بر قامتش پوشانده تا خون خود را در شریان حق­طلبان جاری سازد.
مواریث نبوت؛
ودایع دیگر هم این­ها نیز همه در مواریث نبوت و اموال اختصاصی اهل بیت: مانند مقنعه و گردنبند حضرت فاطمه­ی زهرا3 است که علایم صراط مستقیم در خاندان نبوتند. حیطه­ی پاسداری زینب3 هستند.
صبر؛
خداوند برای خصوصیات و ویژگی­­های اخلاقی الگوهایی در عالم تعبیه فرموده که هر کس، در هر کجا با نظر به افق بلند الگو، بتواند خود را در مسیر جاذبیت آن قرار دهد و به طور مداوم و به عشق رسیدن به سرحدات الگو از تکاپو و تلاش باز نایستد.
صبر در متون دینی دارای سه شعبه می­باشد: صبر در مصیبت، صبر در طاعت و صبر بر معصیت.
جهان آدمیزادگان بدون درد و رنج متصور نیست. پیمانه­ی هر کسی تا بدان­جا که گنجایش و وسع داشته باشد، با گرفتاری­ها در هم آمیخته است؛ )لقد خلقنا الانسان فی کبد(([14])
مصیبت­ها کیمیاصفت، مس وجود آدمیان را به طلا مبدل می­کنند، ولی اگر مقیاس کربلا نبود و اگر زینب3 نبود چه بسیار مردان و زنانی که در نیمه­ی راه باز می­ماندند. کربلا تا قیامت مقیاس همگان است تا گرفتاری­ها و مشقات خود را با آن توزین کرده و از فشار روحی بر خود بکاهند.
اما صبر چیست؟ صبر در چنان موضعی نشستن حالتی در آدمی است که در اولین مواجهه­اش با گرفتاری بتواند تعادل روحی خود را بازیابد و آن­گاه واکنش مناسب و به جا اتخاذ نماید.
بسیاری از مردم در دو حالت فرصت­های گرانبها را از کف داده­اند؛ یکی در هیجانات شادی­آور مفرط و دیگری در اوج غم­های جان فزا. صبر بهترین وسیله برای رسیدن به موازنه­ی روانی و استفاده از فرصت­ها در این دو حالت است ولی زینب به بهترین شکل از فرصت­ها بهره جست. برای بیان این منظور کلام خود را با استمداد از تاریخ توسعه می­دهیم:
کربلا در دو نگاه؛ زینب3 و دو مخاطب؛
حضرت زینب3دو نگاه به کربلا دارد. در یک نگاه، کربلا دریای خون و لخته­ی مصیبت است: أتدَرون أیَّ کبد لمحمّد فریتم وأیَّ دم له سفکتم، وأیَّ ...؟ آیا می­دانید چه جگری از پیغمبر9 پاره­پاره کردید و چه خونی از او ریختید؟ ([15])
مصیبت آن­قدر بزرگ است که رگ و پی ستون دیانت را از هم گسیخته و افلاک و زمین بر اساس شعور باطنی خود که نور وجودشان را از نور وجود او ستانده­اند، نزدیک است که عنان وجود از کف بدهند.([16])
در این نگاه دل دریایی زینب سخت طوفانی است و کلام جانگداز او در پاسخ عبیدالله ملعون از ژرفای غم او حکایت دارد:
_ «لقد قتلت کهلی وقطعت فرعی واجتثثت اصلی فان یشفک هذا فقد اشتفیت یابن مرجانه([17])؛ به­راستی که بزرگم را کشتی و شاخه­ام را قطع کردی و ریشه­ام را کندی اگر این تو را شفا می­دهد شفا بگیر ای پسر مرجانه»
این­جا او به صبر نیاز دارد چرا که تنها رسول توانای دیار ثارالله است. او صبر پیشه می­کند و بعد بهترین کلام را بر زبان می­راند، بهترین سکوت را عملی می­سازد، بهترین نگاه، بهترین گریه، بهترین فریاد و بهترین مرثیه را شیوه­ی خود می­سازد.
این درس صبر زینب3 است. نه آن­که در بایگانی عواطف خود، از زینب صبور سپیدموی غصه داری بسازیم که در گوشه­ی تاریخ کز کرده، بر برادران و فرزندان ... مویه می­کند.
صبر زینب یک شورش بر اساس حیاتی معقول است که همواره در بحرانی­ترین شرایط، بهترین جهت را برای تاریخ و زمانه ساخته و پرداخته کرده و عالمی را درس داده است.
ولی این صبر چگونه ممکن است؟ چگونه آن دل طوفان زده را می­توان به اختیار عقل و خرد درآورد؟
چرا دستگاه ادراک ما از چشم و گوش و دل و عقل، همه و همه در مواقعی نه این­چنین که مواقعی نازل­تر، دیگر در اختیار هیچ فرماندهی نیست: «من عشق شیئاً اعشی بصره و اعمی قلبه فهو ینظر بعین غیر صحیحة ویسمع باذن غیر سمیعة قد خرقت الشهوات وعقله …»([18])
سرّ این صبوری در نگاه دیگر زینب به کربلاست که مخاطبی دیگر دارد. بانویی که وقتی بر عمرسعد خطابه می­خواند مصیبت را بزرگ­تر از فهم و عقل او می­شمرد. اویی که وقتی ندبه می­کند و مویه می­سازد، اسبان نیز طاقت شنیدن ناله­اش را ندارند...([19])
زمانی که فقط خود اوست و خدا و کشته­ی غرقه به خونش، دستان خود را به زیر آن پاره پاره تن می­برد و تمام وجودش غرق در محبت و معرفت به خداوند التماس می­کند: «ربنا تقبل منا هذا القربان»([20])
حضرت زینب3 شاگرد کلاس خطابه­ی امام علی7 است. او شاگرد زیرک و فطن مکتب امام علی7، که از الف الفبای آن کلاس احدیت را فهمیده است. او بارها و بارها از پدر شنیده و از رفتارش خوانده و حتی فکر و اندیشه­ی علی را گمانه زده که: «عظم الخالق فی أنفسهم فصغر مادونه فی أعینهم»([21]) اگر خدا در جان کسی بزرگ شد؛ غیر خدا هر آنچه که هست در مشاعر او کوچک است. و خداوند در جان زینب3 بسی بزرگ است. در مقیاس با خداست که حجت او کم است. دیده­ی خدابین زینب است که در جوار خداوند هیچ بزرگی را نمی­بیند این ایمان و باور است که زینب را به چنان صبوری فرامی­خواند و صبوری او عین علم اوست، نه به مانند کسی که از روی جهل و عدم آگاهی از عمق مصیبت، صبوری به خرج دهد.
در این بین توجه به این مهم، اساسی است که زینب آن­چنان در بستر تربیت فاطمی و علوی به تعادل قوا رسیده که همه­ی ظرفیت­های انسانی و زنانگی او یک­جا و متوازن رشد نموده است.
آن بی­بی دو عالم زنی است که در اوج مستوریت و عفت و حیا رشد کرده و در مدار تعالی، ویژگی­های زنانگی­اش بالیده است. در عین حال تعلیم حیا و عفت و پوشش در فرهنگ تربیتی خانه­ی فاطمه3 به هیچ وجه به معنای انزوا، بی­توجهی به مصالح اجتماعی اسلام، عدم شکوفایی خصایص انسانی و روحیه­ی شهامت و رشادت نیست. چه این­که زینب کبری3 در عین حرکت تام در مسیر زنانگی و رعایت همه­ی حریم­ها، به دقت مقتضی آن­چنان شهامت از خود نشان داده و با درایت و تدبیرش نظم مورد نظر فرهنگ عاشورا را در پی­گرفته که همگان را متعجب کرده است. از نظر ما این ویژگی، خصیصه­ی تربیت فاطمی و علوی است.
در بیان صبر بر معصیت کلام را طولانی نمی­کنیم که زینب سرشار از شراب طهور محبت و صاحب ولایت است و این مقام با هیچ گناهی جمع نمی­گردد که فرمود: )لاینال عهدی الظالمین(([22])
در صبر بر طاعت نیز به ذکر این مورد بسنده می­کنیم که آن بانویی که مصیبات کمر او را خمیده کرده و سختی بار رسالت او را آزرده، سفر پر خطر و سهمگین شام را پشت سر گذارده، مجالس میگساری و سرمستی را نظاره کرده و تمام این­ها هر کدام بر جام بلایش افزوده وقتی در شام مستقر می­شود، در آن خرابه مشغول عبادت می­گردد و امام سجاد7 بر حضرتش وارد شده، دیدند آن بی­بی باز هم نشسته نماز می­خوانند:
_ عمه جان نشسته نماز می­خوانید؟
_ ای عزیز برادرم از فرط گرسنگی بر قدم­هایم راست نمی­گردم.([23])
نمی­توان خامه را از نگارش این نکته بازداشت که شاید خاطره­ی این نمازهای نشسته­ی زینب3 است که امام سجاد7 را زین­العابدین کرده و این سوز دل زینب است که از صحیفه­ی سجادیه به گوش می­رسد، سخن خود را در بخش اوصاف ملکوتی مخدره زینب 3 با شعر رسای مرحوم کمپانی محقق اصفهانی به پایان می­بریم:
ملیکة الدنیا عقیلة النساء عدیلة الخامس من اهل الکساء
شریکة الشهید فی مصائبه کفیلة السجاد فی نوائبه
بل هی ناموس رواق العظمه سیدة العقایل المعظمة([24])
ادامه دارد ...
پی­نوشت:
[1] . اشاره به آیه­ی شریفه­ی )ان الله لا یغیر مابقوم حتی یغیروا ما بانفسهم(.
[2] . ر.ک؛ سید نعمت الله جزایری, الخصایص الزینبیه، ص 82 .
[3] . آل عمران (3): 31.
[4] . راغب اصفهانی، المفردات، ص 503.
[5] . اسراء (17): 79.
[6] . انبیاء (21): 72.
[7] . منتخب التواریخ، ص 293.
[8] . شیخ مفید1، کتاب الامالی، ص 3667.
[9] . همان, الخصایص الزینبیه، ص 333، به نقل از میرالمذاب از مقاتل اهل سنت؛ زمانی که حضرت زینب3 از شمر بن ذی الجوشن خواست که ایشان را از راه کم ازدحامی عبور دهد، آن ملعون با تازیانه ضرباتی به حضرت وارد نمود که باعث گردید آن معدن صبر و وقار به زمین امر کند: «یا ارض خذیه» و زمین شمر را تا کمر فرو برد.
[10] . یا اختاه اصبری و احتسب فی مرضات الله.
[11] . منتخب التواریخ، ص 293 و نفس المهموم.
[12] . منتخب التواریخ به نقل از ارشاد مفید، ص 294.
[13] . نفس المهموم، ص 355.
[14] . بلد (90): 4.
[15] . شیخ مفید، کتاب الامالی، ص 323.
[16] . اشاره به حدیث شریف «حسین منی و انا من حسین» از رسول مکرم اسلام است که بر اساس آن می­توان استنباط کرد اگر همه­ی وجود، شعاع نور پیغمبر اکرم9 و کلمه­ی نوریه محمدیه و صادر اول است پس هستی خود را از هست حسین بن علی7 نیز عاریت گرفته است چرا که نور وجود حسین7 همان نور وجود پیامبر9 است.
[17] . منهاج الدموع، ص 370.
[18] . نهج­البلاغه، خ 109.
[19] . ... حتی رأینا دموع الخیل ینحدر علی حوافرها؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 39.
[20] . سیدرضا صدر، پیشوای شهیدان، ص 225.
[21] . فیض­الاسلام، نهج­البلاغه، خطبه­ی 185 (خطبه­ی متقن).
[22] . بقره (2): 124.
[23] . ر.ک؛ همان، الخصایص الزینبیه، ص 120.
[24] . الانوار القدسیه، ص 117 و 118.
اگر مقیاس کربلا نبود و اگر زینب3 نبود چه بسیار مردان و زنانی که در نیمه­ی راه باز می­ماندند.
صبر زینب یک شورش بر اساس حیاتی معقول است که همواره در بحرانی­ترین شرایط، بهترین جهت را برای تاریخ و زمانه ساخته و پرداخته کرده و عالمی را درس داده است.
بانویی که وقتی بر عمرسعد خطابه می­خواند, مصیبت را بزرگ­تر از فهم و عقل او می­شمرد.
زمانی که فقط خود اوست و خدا و کشته­ی غرقه به خونش، دستان خود را به زیر آن پاره پاره تن می­برد و تمام وجودش غرق در محبت و معرفت به خداوند التماس می­کند: «ربنا تقبل منا هذا القربان»
این ایمان و باور است که زینب را به چنان صبوری فرامی­خواند و صبوری او عین علم اوست.

تبلیغات