آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

متن

معرفىکتاب «اندیشه‏هاى سیاسىِ محقق‏ نراقى» کارى است از آقاى محمدصادق‏ مزینانى که در سال 1381ش. از سوى‏ دبیرخانه مجلس خبرگان رهبرى به چاپ‏ رسیده است. نویسنده اهمیت این کار را از چند جهت دانسته است: ناشناخته یا کم‏شناخته بودنِ اندیشه‏هاى سیاسى نراقى، انتقاداتى که‏ از سوى نویسندگان داخلى و خارجى در خصوص اندیشه و عملکرد نراقى صورت گرفته‏ است، اهمیت بحث ولایت فقیه که نخستین بار از سوى نراقى در رساله‏اى مستقل بحث شده‏ است و پاسخگویى به تردیدها و شبهه‏هایى که توسط مخالفان حکومت دینى طرح مى‏شود و مطالب ناصوابى به نراقى نسبت مى‏دهند.
[1] از این‏رو نویسنده تنها قصد بیان اندیشه نراقى ر ندارد بلکه در صدد دفاع از نراقى و اندیشه حکومت دینىِ مبتنى بر ولایت فقیه او نیزمى‏باشد.
روش انجام پژوهش نیز، چنانکه نویسنده متذکر شده، توصیفى - تحلیلى است که ب استفاده از آثار نراقى اندیشه‏هاى او توصیف و تحلیل مى‏شود. این کتاب در ده فصل تدوین‏ شده است: فصل اول به زندگى نامه سیاسى - علمى نراقى مى‏پردازد. نراقى در سال 1185 ه‏.ق. در روستاى نراق از توابع کاشان به دنیا آمد و در سال 1245 ه‏.ق. از دنیا رفت. نویسنده‏ اشاره کوتاهى به زندگى نراقى در این فاصله مى‏کند و اساتید و شاگردان نراقى، جایگاه علمى‏ او، آثار و تألیفاتش و برخورد نراقى در برابر برخى حوادث مهم زمانه همچون جنگ ایران و روس و رفتار او در مقابل شاهان و پاسخگویى شبهات هنرى مارتین مسیحى ر بررسى‏مى‏کند.
در فصل دوم، با عنوان «نگاهى به اوضاع ایران در روزگار محقق نراقى»، اوضاع سیاسى‏ ایران از پادشاهى جانشینانِ کریم‏خان زند تا دوره فتحعلى شاه و واقعه مهم حادث شده بر ایران; یعنى جنگ ایران و روس، به طور اجمال بررسى شده است و به واکنش علما; از جمله‏ محقق نراقى در برابر این حادثه اشاره شده است. پس از آن، به اوضاع اجتماعى فرهنگى‏ ایران همچون وضعیت مذهبى مردم، سیاست مذهبى دولت، اوضاع علمى و حوزه‏هاى‏ علمیه، همگرایى عالمان دینى با فتحعلى شاه و دلایل این مسأله و نیز نگاه نراقى به روزگار خویش پرداخته شده است. در این فصل، به‏ویژه، به علت عدم مخالفت علنى علما با شاهان‏ قاجار، على‏رغم نامشروع دانستن آن اشاره مى‏کند و علل مهم این مسأله را در سیاست مذهبى‏ فتحعلى شاه و تظاهر او به دین‏دارى، جنگ ایران و روس و لزوم دفاع از اصل اسلام و بقاى‏ تشیع در برابر کفار روس و نیز وجود جریان‏هاى منحرفى چون صوفى‏گرى، اخبارى‏گرى، شیخى‏گرى و رابطه نزدیک آنان با رجال دولت و درباریان مى‏داند که علما مى‏کوشند ب فتحعلى شاه ارتباط داشته باشند و او را در برابر سایر گروه‏ها، قدرت و نیرویى ببخشند و او ر به حمایت خود دلگرم نمایند. از مجموع آثار نراقى بر مى‏آید که وى از عالمان زمانه خود که‏ بدون داشتن اجتهاد و شایستگى لازم، منصب دریافت مى‏نمودند و نیز شیوه تحصیل‏ حوزه‏هاى علمیه و برخى طالبان علوم دینى شکایت داشته است.
فصل سوم، به بررسى «حکومت و مشروعیت منشأ تاریخى دولت» مى‏پردازد. نویسنده‏ اشاراتى به منشأ پیدایش دولت، ضرورت حکومت در روزگار غیبت و اهمیت بحث‏ مشروعیت مى‏نماید و به تفاوت‏هاى مشروعیت در اسلام و فلسفه سیاسى غرب مى‏پردازد، از دیدگاه نراقى انسان مدنى الطبع است و «جامعه‏پذیرى در او فطرى و غریزى است». وى‏ لزوم تأسیس قواعد و مقررات براى رفع نزاع و اختلاف میان مردم و نیز ارسال رسل از جانب‏ خداوند را بنا به دلایل عقلى، ثابت مى‏داند. در روزگار غیبت نیز بحث انتخاب و انتصاب فقیه‏ مطرح است، در این فصل، به نُه اصل مشترک در آراى دو دیدگاه ولایت انتخابى و انتصابى‏ فقیه اشاره شده و در پایان، نویسنده اضافه مى‏کند:
«بحث ولایت فقیه با واژه‏هایى چون نصب و نیابت همراه بوده است و اشاره‏اى به‏ مبنا و نظریه دیگرى در این باب دیده نمى‏شود.»
[2]
نراقى نیز معتقد است همان دلایلى که ضرورت تأسیس دولت توسط پیامبران را سبب‏ گردیده، ضرورت حکومت فقیه در روزگار غیبت را نیز توجیه مى‏کند. علم و فقاهت، عدالت و شایستگى‏هاى اخلاقى و کفایت و کاردانى، ویژگى‏هاى رهبر از نظر نراقى‏مى‏باشند.
ولایت فقیه، محور اندیشه‏هاى سیاسى اسلام، عنوان فصل چهارم کتاب است. در این‏ فصل از جایگاه نراقى در احیاى ولایت فقیه بحث شده و پیشینه این بحث از دیدگاه خود وى‏ بررسى گردیده است. نویسنده، علل رویکرد نراقى به نظریه ولایت فقیه را نیاز زمان، تدوین‏ اندیشه سیاسى شیعه، بیان وظایف علما و مردم، جلوگیرى از تصدّى این منصب توسط نااهلان، نفى مشروعیت شاهان قاجار و واکنش در برابر نگاشته‏هاى درباریان و وعاظ السلاطین مى‏داند و سپس به نقد دیدگاه مخالفان در این زمینه، که طرح این نظریه را حمایت‏ از شاه قاجار، جنگ ایران و روس و دنیاگرایى و قدرت‏طلبى مى‏دانند، پرداخته است.
اختیارات حاکم اسلامى عنوان فصل پنجم است. از دیدگاه نراقى در عوائد الأیام، فقیه در دو امر ولایت دارد: نخست در هر آنچه پیامبر و امامان در آن ولایت دارند و دوم در هر کارى‏ که مربوط به امور دین و دنیاى مردم است و از انجام آن گریزى نیست و از اینجا ولایت عامه‏ و اختیارات گسترده فقیه را نتیجه مى‏گیرد; مانند ولایت در فتوا، قضاوت و دادرسى، اقامه‏ حدود و تعزیرات، اموال یتیمان، تصرف در اموال بى‏سرپرست، ولایت بر ازدواج، ولایت در تصرّف اموال امام‏(ع)... از این زاویه، فقیه اختیاراتى دوگانه دارد، از سویى اختیارات او مربوط به کسانى است که توان اداره امور شخصى خود را ندارند همچون محجورین، یتیم‏ه و... و از سوى دیگر اختیاراتى در خصوص اداره اجتماع دارد و مقصود از ولایت فقیه نیز همین بخش مى‏باشد.
نراقى از سه زاویه به اختیارات فقیه پرداخته است:از دیدگاه نصوص و روایات نوزده گانه، از نگاه اجراى شریعت و از زاویه عقل و حسبه.در فصل ششم، با عنوان «قبض و بسط اختیارات حاکم اسلامى از نگاه نراقى» سعى شده‏ است به این پرسش پاسخ داده شود که چرا فقهاى بزرگوار شیعه که باور به نیابت عامه فقیه‏ دارند، در همه ابواب فقه، بر همان مبنا عمل نکرده‏اند و همه اختیارات حکومتى معصومان ر براى نایبان عام ثابت ندانسته‏اند; در پاسخ، نراقى به مواردى چون تخصیص نیابت عامه در مواردى که دلیلى چون اجماع یا نص یا... وجود دارد اشاره مى‏کند. البته در این زمینه برداشت‏ فقها از نصوص در یک فرع فقهى یا استنادشان به دلایل دیگر نقش دارد، به همین جهت از نگاه نراقى نماز جمعه، نماز عید فطر و قربان، ثبوت رؤیت هلال به حکم حاکم، از شؤون‏ امام‏معصوم است، اما در مقابل برخى فقها نیابت فقیه از امام در دوران غیبت را، نیابت او دراین موارد نیز مى‏دانند و به اعتقاد نویسنده این مطلب، دلیلى براى انکار ولایت و نیابت‏ عامه نمى‏تواند باشد. براى مثال، نراقى معتقد است عمومات و اطلاقات، همچنین مقبوله و توقیع، بر حجیّت حاکم در رؤیت هلال دلالت ندارد و این مسأله تخصیص عموم نیابت به‏ شمار مى‏آید.
از دیگر عوامل قبض و بسط نیابت عامه، قلمرو اختیارات معصوم‏‏(ع) است. زیرا نیابت‏ از معصوم مبناى ولایت فقیه است و فقیه هیچ گاه نمى‏تواند اختیاراتى بیش از معصوم داشته‏ باشد. علل دیگر قبض و بسط، حقوق و اموال معصومان است; مقتضاى نیابت و ولایت، در حق امور امت است نه در حق امام و اموال او، به همین جهت برخى فقها نیمى از خمس و انفال را در شمول ولایت عامه فقیه ندانسته‏اند.
تشخیص موضوع از علل دیگر قبض است که در زمان‏هاى مختلف یکسان نیست و در پایان، بحث زمان و مکان در ولایت عامه فقیه مطرح مى‏شود.
راه‏ها و روش‏ها براى اثبات ولایت فقیه، در فصل هفتم آمده است. در این فصل به هشت‏ روش اشاره شده که عبارت‏اند از روایاتى چون صحیحه ابى البخترى، مرسله صدوق، روایت ابى خدیجه و... که نراقى دلالت روایات را بر ولایت مطلقه روشن و واضح و سند روایات را نیز بى‏اشکال مى‏داند و معتقد است ضعف روایات بعد از ضمیمه برخى از آنها ب برخى دیگر و عمل اصحاب به آنها جبران مى‏شود. افزون بر این که، این روایات در کتب‏ معتبر هم روایت شده است. از دلایل دیگر نراقى، استدلال به اجماع، استدلال به دلیل عقلى و ولایت حسبه مى‏باشد. نراقى تنها همین 4 روش را بر مى‏گزیند و از روش‏هایى چون‏ استقرأ، برهان منطقى، اولویت قطعیه در برابر امور حسبیه و عموم و اطلاق روایاتى که فقیه‏ امامى در آنها به جاى قاضیان عامه قرار داده شده‏اند و برخى فقها از این دلایل نیز استفاده‏ مى‏کنند، به کار نمى‏برد.
عنوان فصل هشتم، مبانى فقهى همکارى عالمان با حاکمان ستم است. نراقى این‏ همکارى را در دو سطح عمومى و حکومتى طرح کرده است. او حرمت همکارى را تنها در کارهاى حرام مى‏داند مانند وقتى که همکارى و پیروى مقدمه و زمینه‏اى براى بالا بردن‏ شخصیت ظاهرى و ارتقاى مقام و انگیزه‏اى براى دنیا دوستى و ریاست خواهى باشد، اما در غیر این صورت اشکالى ندارد. بسیارى از فقها همکارى حکومتى با حاکمان ستم و پذیرش‏ ولایت از سوى آنان را روا ندانسته‏اند. نراقى این پذیرش را در دو مورد استثنا کرده است:1.در مقام اکراه و تقیه و اضطرار 2. پذیرش ولایت در صورتى که بدانیم امکان امر به‏ معروف‏و نهى از منکر وجود دارد.
در زمینه رابطه مردم با حاکمان ستم، مواردى است که بیانگر جواز رابطه با حاکمان است; مثل پذیرش هدایا از سوى آنان، در صورت یقین به عدم حرمت آنها; تصرف در خراج، مقاسمه و زکات. نراقى دریافت اموالى که از مردم به وسیله حاکمانِ ستم گرفته مى‏شود و از راه داد و ستد به دست مردم مى‏رسد را اجازه داده است.
نراقى از باب ملاک مشروعیت، حاکمان قاجار را نامشروع مى‏داند و نیز از باب عدالت، به‏ ارزیابى برنامه‏هاى اجرا شده در حکومت و میزان اهمیتى که حکومت براى تحقق عدالت‏ قائل است مى‏پردازد.
در فصل نهم، به «راه‏هاى زوال و بقاى دولت در اندیشه سیاسى نراقى» پرداخته شده‏ است. به این بحث، از دو بعد توجه شده است:1. از نگاه تاریخى و توجه به واقعیت‏هاى خارجى دولت‏ها و حکومت‏ها 2. از بُعد نظرى و بدون توجه به چگونگى حکومت‏ها در گذشته تاریخ، که به عوامل و اصول زوال و بقاى حکومت‏ها اشاره مى‏شود.
نراقى به هر دو بعد توجه نشان داده است. از نظر او این اصول عبارت‏اند از: عدالت، امر به‏ معروف و نهى از منکر، گزینش کارگزاران سالم و کارامد و نظارت برعملکرد کارگزاران.
ملاحظاتدر بررسى مطالب کتاب، با نگاهى روشن مى‏توان گفت نویسنده محترم، در مقدمه روش‏ اعمال شده در کتاب را توصیفى - تحلیلى دانسته و این روش را این چنین تعریف کرده است‏ که: با توجه به آثار نراقى، اندیشه وى را توصیف و نقد مى‏کنیم، براى بررسى این مطلب و چگونگى اعمال آن در کتاب، اشاره‏اى داریم به روش توصیفى:روش توصیفى را در معناىِ اعم آن، به سه بخش تقسیم مى‏کنند: 1. گزارش یا توصیف به‏ معناى اخص که در آن مجموعه آرأ و نظریات به صورت موضوع محور یا متفکّر محور ذکر مى‏گردد 2. تحلیل به معناى کشف همه پیش فرض‏هاى یک رأى و نظریه و بیان آثار و نتایج‏ مترتب بر یک رأى 3. نقد، از دو زاویه نظرى و عملى که در نقد نظرى این مسأله مطرح‏ مى‏شود که آیا این رأى مطابق با واقع است یا خیر; در نقد عملى مسأله مهم این است که اعتقاد به این رأى چه آثار و نتایجى در فرد و جامعه ایجاد مى‏کند.
[3]
نویسنده کتاب در بخش اول این روش، که ارائه مجموعه آرأ و نظریات پیرامون موضوع‏ یا متفکرى خاص مى‏باشد، به درستى جایگاه خویش را مشخص ننموده است. معین نیست‏ که غرض وى ذکر اندیشه‏هاى سیاسى نراقى است یا قرار است پیشینه و جایگاه بحث ولایت‏ فقیه در اندیشه سیاسى اسلام تبیین گردد. با آن که عنوان کتاب، اندیشه‏هاى سیاسى نراقى‏ قرار داده شده است، عناوین فصول براساس اندیشه نراقى انتخاب نگشته‏اند و بیشتر جایگاه‏ اندیشه نراقى در اندیشه سیاسى اسلام مورد توجه بوده است; مثلاً عنوان برخى فصول‏ چنین‏اند: اختیارات حاکم اسلامى، ولایت فقیه، محور اندیشه‏هاى سیاسى اسلام، حکومت و مشروعیت منشأ تاریخى دولت، راه‏ها و روش‏ها براى اثبات ولایت فقیه، مبانى فقهى‏ همکارى عالمان با حاکمان ستم و... که هر یک بحثى مستقل است و اشاره‏اى نیز در هر یک به‏ نراقى شده است.
از سوى دیگر، به تمامى آرأ و نظریات سیاسى نراقى اشاره نشده است، براى نمونه بحث‏ اخلاق در اندیشه سیاسىِ نراقى جایگاه با اهمیتى دارد و تأثیر زیادى بر اندیشه‏هاى سیاسى‏ وى نهاده است تا آنجا که برخى سخن از تأسیس اندیشه سیاسى بر مبناى اخلاق مدنى نراقى‏ به میان آورده‏اند.
[4] اما جایگاه اخلاق در اندیشه‏هاى سیاسى نراقى ذکر نشده و تنها به عنوان‏ یکى از عوامل زوال و بقاى دول در فصل نهم مورد اشاره قرار گرفته است.قسمت دوم، روش توصیفى - تحلیلى که عبارت از تحلیل مطلب و کشف همه پیش فرض‏هاى یک رأى و بیان آثار و نتایج مترتب بر آن مى‏باشد، اشاره‏اى به مفروضات نراقى نشده است.
در حالى که جا داشت فصلى مستقل براى آن در نظر گرفته شود و نقش این مفروضات در اندیشه سیاسى نراقى مورد بحث قرار گیرد. نویسنده به برخى از مفروضات به طور پراکنده‏ در ذیل برخى فصول اشاره کوتاهى داشته است. براى نمونه در بحث منشأ دولت به مدنى‏ الطبع بودن انسان از نظر نراقى توجه شده است. شایسته بود حداقل به مفروضاتى که به‏ رویکرد نراقى به ولایت فقیه انجامیده است توجه مى‏شد و آثار و پیامدهاى نظریه او به‏ خوبى بیان مى‏گردید.
در سومین قسمت از روش توصیفى - تحلیلى، که عبارت از نقد نظرى و عملى است، بایستى این مطلب طرح مى‏گشت که آیا اندیشه‏هاى سیاسى نراقى با واقع مطابقت مى‏کند ی خیر، به عبارتى آیا اندیشه‏هاى او متأثر از واقعیت بوده و براى بهبود اوضاع بیان شده یا چنین‏ نبوده است. در این زمینه، نویسنده اشاراتى نموده است; براى مثال، در بحث علل طرح‏ اندیشه ولایت فقیه از سوى نراقى به این مطلب به خوبى اشاره شده است. اما در نقد عملى و بیان آثار و نتایج دیدگاه‏هاى سیاسى نراقى در فرد و جامعه، بحثى صورت نگرفته است.
نویسنده بیش از پرداختن به نقد عملى نراقى، به نقد مخالفان نراقى پرداخته و سعى در حمایت از او کرده است. اما از تأثیرات نظریه نراقى بر افراد و جامعه و این که آیا اهداف نراقى‏ برآورده شده یا نه، بحثى به میان نیاورده است.
بنابراین نویسنده به روش انتخابى خود چندان پایبند نبوده و لوازم آن را به خوبى و در همه جا رعایت نکرده است و از همین روست که فهرست کتاب نیز مبنایى ندارد و مشخص‏ نیست این کتاب با چه اصول و مبنایى فهرست‏بندى شده است; مثلاً چرا بحث قبض و بسط اختیارات حاکم اسلامى و یا مبانى فقهى در باب همکارى عالمان با حاکمان ستم، آن هم در فصول جداگانه بررسى شده‏اند؟ و اصلاً چه ارتباطى میان فصول کتاب وجود دارد؟ آیا اگر فصلى از فصول کتاب جدا شود، خللى به مباحث سایر فصول وارد مى‏آید؟ به لحاظ محتوایى، نکته قابل ذکر، عنوان کتاب است که عبارت است از «اندیشه‏هاى» سیاسى نراقى گویا در کتاب، اندیشه با دیدگاه خلط شده است. واژه اندیشه‏ها حداقل وقتى‏ مفید خواهد بود که متفکر در اندیشه خود دچار گسست یا تطوّر شده باشد، اما چنین چیزى‏ در اندیشه نراقى مشاهده نمى‏شود، نویسنده کتاب نیز اشاره‏اى به این مطلب ننموده است.
مراد از اندیشه سیاسى براى نویسنده روشن نبوده و یا آن را محصور در بحث مشروعیت‏ حکومت، منشأ دولت، عوامل بقاى حکومت و اختیارات حاکم دیده است.
از این رو تفکیکى میان اندیشه سیاسى، فلسفه سیاسى و فقه سیاسى مشاهده نمى‏شود و به نظر مى‏آید از همین رو، عنوان «اندیشه‏ها» اتخاذ شده است. به جهت معلوم نبودن محدوده‏ بحث اندیشه سیاسى و لوازم آن، به نکاتى نیز اشاره نشده است; مانند وضعیت شهروندان و میزان نقش و نوع مشارکت آنان در سیاست و مبحث انتقاد از حاکمان و... که این مسأله به‏ عدم وجود مبنایى براى سازماندهى فصول و چینش مباحث کتاب برمى‏گردد.
از سوى دیگر بهتر به نظر مى‏رسید که عنوان کتاب، جایگاه اندیشه سیاسى نراقى در اندیشه سیاسى اسلام انتخاب مى‏شد; زیرا در این کتاب، به طور انحصارى و خاص به اندیشه‏ سیاسى نراقى پرداخته نشده است و در هر مبحثى، نظریات افرادى که در خصوص ولایت‏ فقیه اثرى داشته‏اند یا صحبتى نموده‏اند، بررسى شده و اشاره‏اى نیز به نراقى گشته است. ب این که شایسته بود با توجه به عنوان کتاب، مباحث بر اندیشه سیاسى نراقى بنا مى‏شد و سایر مباحث به صورت حاشیه‏اى و گذرا مورد اشاره قرار مى‏گرفتند.
نویسنده یکى از فصول کتاب را «ولایت فقیه، محور اندیشه اسلام» نامگذارى کرده، ام هیچ توضیحى درباره علت این نامگذارى نداده است و روشن نکرده به چه علتى ولایت فقیه‏ محور اندیشه اسلام شده است. اگر بحث سرپرستى و زعامت امت اهمیت دارد، باز هم‏ نبوت و امامت بایستى محور مى‏بودند که ولایت فقیه در امتداد آنهاست.
به لحاظ صورى نیز اشاره به نکاتى در این کتاب لازم به نظر مى‏رسد. کتاب از لحاظ ویرایشى و نداشتن اغلاط تایپى بى‏نقص است، منابع به کار رفته در کتاب نیز، منابع درجه‏ اول و متنوعى هستند و ارجاعات هر مطلب نیز به خوبى صورت گرفته است. نکته مورد اشاره به این قسمت کامل نبودن ارجاعات در پاورقى کتاب است که با توجه به نبود فهرست‏ منابع در پایان کتاب، نوشتن تمام مشخصات هر منبع لازم به نظر مى‏آید. مشکلى نیز در فهرست مطالب کتاب وجود دارد و آن این که با وجودى که نتیجه تمامى فصول در فصل دهم‏ ذکر شده است، اما در فهرست تنها به فصل اول و دوم و سوم اشاره شده است.
پى نوشت ها:
[1] محمدصادق مزینانى، اندیشه‏هاى سیاسى محقق نراقى، قم: دبیرخانه مجلس خبرگان رهبرى، 1381،ص‏19
[2] همان، ص‏101
[3] مصطفى ملکیان، روش‏شناسى در علوم سیاسى، فصلنامه علوم سیاسى، شماره 14، تابستان 1380
[4] محسن مهاجرنیا، امکان تأسیس اندیشه سیاسى بر مبناى اخلاق مدنى نراقى، مجموعه مقالات کنگره فاضلین‏ نراقى، 1381، ص‏71

تبلیغات