آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۵

چکیده

متن

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏ «وَ اِذْ قالَ اِبْراهیمُ رَبِ‏اجْعَلْ هذا بَلَداً امِناً وَاجْنُبْنى‏ وَ بَنِىَّ اَنْ نَعْبُدَ الْاَصْنامَ».1 حج امسال، نخستین حجى است که زائران ایرانى، پس از امام راحل، بنیانگذار حج ابراهیمى در ایران اسلامى، به خواست خدا برگزار خواهند کرد و این کنگره عظیم، نخستین کنگره حج در کنار مرقد مطهر امام امت - رضوان اللَّه تعالى علیه - است. قطعاً روح مطهّر آن بزرگوار در انتظار است که ملاحظه کند: مراسم باشکوه حج امسال چگونه برگزار مى‏شود؟ به این مناسبت و با عنایت به اینکه رهبر معظم انقلاب، حضرت آیةاللَّه خامنه‏اى مدظله العالى تأکید دارند که تمام رهنمودهاى رهبر راحل، با همه امکانات به اجرا درآید، تصمیم گرفتم در این محفل منوّر و مقدّس که عمده کارگزاران حج - اعم از روحانیون و پزشکان و مدیران کاروانها و همه خدمتگزاران حجاج ایرانى - حضور دارند، موضوع سخن خود را «مبانى حج ابراهیمى از دیدگاه امام خمینى» قرار دهم. مکرر در سخنرانیها و مصاحبه‏ها که در رابطه با حج انجام مى‏شود، بر حج ابراهیمى تکیه و تأکید مى‏شود ولى کمتر بطور دقیق، حد و مرز و مبانى آن بررسى شده که بالأخره «حج ابراهیمى چیست؟» و «تفاوت آن با حجّ غیرابراهیمى کدام است؟» بنابراین چقدر مناسب و زیبا است این کنگره عظیم حج که در کنار مزار مطهّر امام عزیز - که هر چه این ملّت دارد و هر چه انقلاب اسلامى براى این ملت به ارمغان آورده، در پرتو برکت این وجود مطهّر است - برگزار مى‏شود موضوع صحبتمان این مسأله مهم باشد. البته این بحث مفصل و گسترده‏اى است که تصور نمى‏کنم بتوانم در این جلسه آن را به پایان برسانم، ولى امیدوارم در مناسبتهاى دیگرى بطور مستوفى پیرامون آن صحبت کنم. حج ابراهیمى چیست؟ حج ابراهیمى همان حج واقعى است که خداوند تبارک و تعالى تشریع کرد و به ابراهیم خلیل - ع - دستور داد که «وَ اَذّنِ فِى الناسِ بالحجّ». و در عصر رسول‏اللَّه - ص - این حج توسط پیامبر اسلام تجدید حیات یافت. ولى با کمال تأسف، پس از رسول‏اللَّه، با گذشت مدت کوتاهى از رحلت آن بزرگوار، حج ابراهیمى به بوته فراموشى سپرده شد و مسلمانان صدر اسلام نتوانستند آن را در جامعه اسلامى تداوم دهند، تا اینکه پس از چهارده قرن، سلاله پاک و مطهّر ابراهیم - ع - و محمد - ص - در جامعه ما ایرانیان خاطره پرشکوه آن حج را تجدید نمود و ما از خداوند تبارک و تعالى مى‏خواهیم که به ما توفیق دهد که حج را آنطور که امام عزیز ترسیم کرده است برگزار کنیم و خداى نخواسته، مانند مسلمانان صدر اسلام، پس از اماممان خاطره پرشکوه آن را به فراموشى نسپاریم. در کلمات امام عزیز از حج واقعى، گاه تعبیر به «حج ابراهیمى» شده و گاه تعبیر به «حج ابراهیمى - محمدى - ص - »، در مقابل حج غیرابراهیمى که مناسبترین نام در این مقطع از تاریخ اسلام که بتواند نمایانگر واقعیت حج غیرابراهیمى باشد، نام «حج آمریکایى» است که طرفداران اسلام آمریکایى این گونه حج را ترویج مى‏کنند. این حج فقط صورتى از مناسک و اعمال حج را دارد. معنا و محتواى حج با این صورت، نه تنها بى‏خاصیت و بى‏ثمر است، بلکه به دلیل اینکه در جهت اهداف شوم دشمنان اسلام و دشمنان حج ابراهیمى است، براى اسلام و جامعه اسلامى زیان‏آور نیز مى‏باشد. از نظر امام عزیز، حج ابراهیمى با حج آمریکائى از ریشه متفاوت است، هم از نظر فلسفه و هم از نظر محتوى، هم از نظر حاجى و زائران بیت‏اللَّه و هم از نظر کارگزاران حج. فلسفه حج از دیدگاه امام چیست؟ محتواى حج باید چه باشد؟ کارگزاران حج و خدمتگزاران زائرین باید چگونه بیندیشند و چگونه عمل کنند؟ و حجاج بیت‏اللَّه اگر بخواهند حجشان حج واقعى و حج ابراهیمى باشد، باید چگونه عمل کنند؟ بنده دیدگاه امام را از پیامها، سخنرانیها و اعلامیه‏هائى که به این مناسبت داده‏اند مطالعه و جمع‏بندى کرده‏ام و اکنون خلاصه آن را خدمت عزیزان عرض مى‏کنم و توصیه من به همه زائران، خصوصاً برادران روحانى این است که: پیامها و اعلامیه‏هاى امام را که به صورت دو جلد کتاب چاپ شده، تهیّه کرده و مطالعه کنند. فلسفه حج آمریکایى‏ فلسفه حج آمریکائى، چیزى جز یک سفر سیاحتى و زیارتى نیست. به فرموده امام، حج آمریکائى یک سفر تفریحى براى دیدن قبله و مدینه، و براى تکرار یک سلسله الفاظ بى‏معنا و انجام یک سلسله حرکات بى‏محتوى است. حاجى نمى‏داند چرا دور خانه (کعبه) مى‏گردد؟ نمى‏داند براى چه سعى بین صفا و مروه مى‏کند؟ نمى‏فهمد که چرا احرام مى‏بندد و نمى‏داند فلسفه رمى جمرات و قربانى کردن چیست؟ اینکه «چگونه باید زیست و چطور باید مبارزه کرد و با چه کیفیت در مقابل جهان سرمایه‏دارى و کمونیسم ایستاد»2 هیچ ربطى به حج آمریکائى ندارد. در دیدگاه حج آمریکائى، اینکه چگونه حقوق مسلمانان جهان و محرومان را باید از حلقوم ظالمین و چپاولگران بیرون کشید، ربطى به حج ندارد.3 اینکه مسلمانان باید به عنوان یک نیروى برتر در جهان مطرح شوند، هیچ ربطى به حج ندارد.4 اینکه مسلمانان باید با حکومتهاى وابسته چه کنند، هیچ ربطى به حج ندارد.5 این تفسیر امام از حج آمریکائى است. اینکه مسلمانان فلسطین از دست رژیم اشغالگر قدس چه مى‏کشند هیچ ربطى به حج آمریکائى ندارد. اینکه الآن مهمترین مسأله جهان اسلام این است که: زمامداران کشورهاى اسلامى درصددند با رژیم اشغالگر قدس وقیحانه ارتباط برقرار کنند و آن کنفرانس صلح کذائى را توجیه نمایند و در این روزها بالاترین فشارها روى مسلمانان فلسطین و لبنان است، اینها هیچ ربطى به حج آمریکائى ندارد. در آفریقا و افغانستان مسلمانان و محرومان چه مى‏کشند، هیچ ربطى به حج ندارد و... چنین حجّى حج آمریکائى است. فلسفه حج ابراهیمى‏ از دیدگاه امام عزیز فلسفه حج ابراهیمى بسیار جالب و زیبا بیان شده است. اینک چند فراز از عبارتهاى آن بزرگ مرد را در تبیین فلسفه حج ابراهیمى، براى شما عزیزان مى‏آورم: از دیدگاه امام: «حج تجلّى و تکرار همه صحنه‏هاى عشق‏آفرین زندگى یک انسان و یک جامعه متکامل در دنیا است».6 جامع‏ترین جمله و بهترین تعبیرى است که در فلسفه حج ابراهیمى مى‏شود بیان کرد. شما هر صحنه‏اى از صحنه‏هاى عشق‏آفرین را که بخواهید ترسیم کنید، جلوه‏گاهش حج است. جلوه‏گاه «جهاد»، «ایثار»، «از خودگذشتگى»، «شجاعت»، «شهامت»، «وحدت»، «ذکر»، «ارتباط با خدا»، «لقاءاللَّه» و... از دیدگاه امام حج براى نزدیک شدن و اتصال انسان به صاحب خانه است و تنها حرکات، اعمال و الفاظ نیست، حج براى این نیست که چند سنگ و چوب را ملاحظه کنید و برگردید، حج براى این نیست که خانه را ببینید و برگردید. به این جمله‏ها و تعبیرها با عنایت و دقت بنگرید، امام مى‏فرماید: «فلسفه حج دیدن صاحب خانه است، خانه طریقیّت دارد، حرکات و اعمالى که آنجا انجام مى‏شود، باید در این جهت باشد». از دیدگاه امام: «مناسک حج مناسک زندگى است و جامعه امت اسلامى از هر نژاد و ملتى باید ابراهیمى شود تا به خیل امت محمد - ص - پیوند خورده و یکى گردد و یَد واحده شود».7 حج تنظیم و تمرین و تشکل زندگى توحیدى است. از دیدگاه امام: «حج، کانون معارف الهى است که از آن، محتواى سیاست اسلام را در تمام زوایاى زندگى باید جستجو نمود». سیاست اسلام را در همه ابعاد مى‏شود از حج درآورد. این سخن امام است و حرف من نیست. شبیه این فرمایش امام، جمله رهبر عزیز انقلاب - تداوم بخش بحقّ راه امام - است که در حکم خود به بنده فرمودند: «فریضه حجّ بیت‏اللَّه از جمله تکالیف نادرى است که در آن ابعاد متعدد و متنوع مربوط به زندگى فردى و سلوک جمعى به شکلى باشکوه و داراى تأثیر عمیق در تن و جان و اندیشه و نیز در منش و روش آدمى گنجانده شده و درست گزاردن آن مى‏تواند او را به توفیقات بزرگى در همه عرصه‏هاى مادى و معنوى نائل سازد». امام عزیز یکى از فلسفه‏هاى بزرگ حج را بُعد سیاسى آن مى‏داند و مى‏فرماید: «اهمیت بعد سیاسى حج کمتر از بعد عبادى آن نیست. بعد سیاسى علاوه بر سیاستش، خودش عبادت است».8 فلسفه حج باید پاسخگوى فریادهاى مظلومانه فلسطین، آفریقا و افغانستان، و بلکه پاسخگوى همه مظلومان و مستضعفان جهان باشد. حج «قیام» است: «جَعَلَ اللَّهُ الکَعبةَ البیتَ الْحَرامَ قیاماً لِلنّاس».9 «بیتى است که براى قیام تأسیس شده است، آنهم قیام «ناس»، «للناس». پس باید براى همین مقصد بزرگ، در آن اجتماع نمود و منافع ناس را در همین مواقف شریف باید تعیین نمود».10 ارزیابى و دیدگاه امام از حج، این است. منافع مردم این نیست که بروند آنجا مهر و تسبیح بیاورند، کالاهاى آمریکائى خریدارى کنند، که امام تحریم کرده است. امام عزیز پیرامون آیه کریمه: «لیشهدوا منافع لهم» که قرآن در آن فلسفه حج را تبیین مى‏کند، اینگونه توضیح مى‏دهد: «چه نفعى بالاتر و والاتر از آنکه دست جباران جهان و ستمگران عالم از سلطه بر کشورهاى مظلوم، کوتاه شود و مخازن عظیم کشورها براى مردم خودِ آن کشورها باشد».11 آرى این بالاترین نفع است. زائران بیت‏اللَّه باید این آیه را فلسفه حج بدانند. امام همچنین پیرامون آیه «وَطَهِّر بَیْتِىَ لِطّائِفینَ وَالقائمین»12 مى‏فرماید: مقصود تنها پاک کردن از نجاسات ظاهرى نیست. بیت خدا نه تنها باید از نجاسات ظاهرى پاک و طاهر شود که از آلودگى و پلیدیهاى معنوى که براى جامعه از هر چیزى زیان‏آورتر و خطرناکتر است، نیز تطهیر گردد. حج ابراهیمى آن حجى است که در جهت پاکسازى خانه خدا از نجاسات ظاهرى و باطنى باشد. امام مى‏فرماید: «مراد تطهیر از همه ارجاس است که بالاترین آنها «شرک» مى‏باشد و در صدر آیه کریمه بیان شده است».13 «وَاِذْبَوّأنا لاِبراهیمَ مَکانَ الْبَیْتِ اَنْ لا تُشْرِکْ بى‏ شَیئاً وَ طَهّرِ بَیْتِىَ». از دیدگاه امام، حج براى «ایجاد تفاهم و تحکیم وحدت اسلامى» است: «یکى از مهمات فلسفه حج، ایجاد تفاهم و تحکیم برادرى بین مسلمین است و بر دانشمندان و معممّین، لازم است مسائل اساسى و سیاسى و اجتماعى را با دیگر برادران دینى در میان بگذارند و در رفع آن طرحهائى تهیه کنند تا آنان در برگشت به کشورهاى خود، آنها را تحت نظر علما و ارباب نظر قرار دهند». و بالاخره از نظر امام: «حج، بسان قرآن است که همه از آن بهره‏مند مى‏شوند ولى اندیشمندان و غوّاصان و درد آشنایان امّت اسلامى، اگر دل به دریاى معارف آن بزنند و از نزدیک شدن و فرو رفتن در احکام و سیاستهاى اجتماعى آن نترسند از صدف این دریا گوهرهاى هدایت و رشد و حکمت و آزادگى را بیشتر صید خواهند نمود و از زلال حکمت و معرفت آن تا ابد سیراب خواهند شد».14 صلى‏اللَّه على روحک و بدنک یا امام، آیا مى‏شود زیباتر، جامعتر و دقیقتر از این، در باره فلسفه حج سخن گفت؟ امام اضافه مى‏کنند: «ولى چه باید کرد؟ و این غم بزرگ را کجا باید برد؟ که حج بسان قرآن مهجور گردیده است». «حج بى‏روح و بى‏تحرک و قیام، حج بى‏برائت، حج بى‏وحدت و حجى که از آن هدم کفر و شرک برنیاید حج نیست». عزیزان! شما مى‏توانید این غم را از روح مطهّر امام پاک کنید. امام از میان ما رفت ولى رسالت او بر دوش تک تک ما سنگینى مى‏کند. امام باقر - ع - جد بزرگوار امام امّت، همه این حرفها را در یک جمله خلاصه کرده و در آن روزگار خفقان و سلطه حکومتهاى جائر بر جهان اسلام، فرمود: «اِنّما اُمِرَ الناسُ اَنْ یأتوا هذِهِ الأحجارَ فَیَطُوفُوا بِها ثُمّ یأتونا فَیُخْبِرُونا بِولایَتِهم و یَعْرِضُوا عَلینا نصرهم».15 «به مردم دستور داده شد که بیایند این سنگها را ببینند و دور آنها بگردند، براى اینکه در کنارش نزد ما - رهبر معصوم جهان اسلام - بیایند و خود را عرضه کنند، کمک خود را به ما اعلام کنند، و ما را در جریان مخالفت خود با بتهاى جاندار حاکم بر جامعه اسلامى بگذارند». امام باقر - ع - تعبیر به «احجار» مى‏کند؛ یعنى حجى که فلسفه نداشته باشد، حجى که همراه با فلسفه حج ابراهیمى نباشد زیارت سنگ است. امام امّت فرمود: «در این مقطع زمانى، تکلیف الهى حجاج است که اگر مطلبى از گویندگان شنیدند که بوى ایجاد اختلاف بین صفوف مسلمانان را مى‏دهد، انکار کنند و برائت از کفار و سردمداران آن را از وظایف خود در مواقف کریمه بدانند، تا حج آنها، حج ابراهیمى (ابوالأنبیا) و حج محمدى - ص - باشد، والا، «ما اکثَر الضجیجُ و اَقلَّ الحجیج» در باره آنان صادق است».16 این بخشى از مسائل پیرامون فلسفه حج و مبانى حج ابراهیمى از دیدگاه امام است. محتواى حج هم همینطور است. براساس این فلسفه و این مبنا، محتوا فرق مى‏کند، زائران، خدمتگزاران و کارگزارانش هم فرق مى‏کند. جمله‏اى در رابطه با محتواى حج عرض مى‏کنم و سخنم را پایان مى‏دهم. محتواى حج ابراهیمى از تَلْبِیه گرفته تا رَمْى جَمَرات با حج غیرابراهیمى متفاوت است. از دیدگاه امام، تمام اعمال، حرکات و سکنات حج، محتواى خاص، زنده، آموزنده و حرکت آفرین خودش را دارد و زائر وقتى مى‏گوید: «لبیّکَ اللَّهُمَّ لَبَّیْک، لَبَّیْکَ لا شَریکَ لک لبیک،...» زمانى صادقانه و حقیقى است که گوینده لبّیک، نداى حق را به گوش جان بشنود و به دعوت «اللَّه» تعالى پاسخ مثبت دهد. مسأله، مسأله حضور در محضر است. لبیک را کسى مى‏تواند بگوید که احساس حضور کند، شما هیچوقت در داخل اتاق دربسته که کسى نیست و مخاطبى حضور ندارد، نمى‏گوئید «بله»!. بله، به کسى مى‏گوئید که حضور دارد و شما را صدا مى‏زند، صدا و دعوت او را بصورت شهود مى‏بینید و مى‏شنوید: مسأله، مسأله حضور در محضر است و مشاهده جمال محبوب، گوئى که گوینده در این محضر از خود بى‏خود شده است. خدایا! آیا مى‏شود براى یک لحظه هم که شده معناى حقیقى حج را و معناى حقیقى احرام را و مفهوم لبیک را درک کنیم؟ امام عزیز بگونه‏اى تصویر مى‏کند که گوئى گوینده لبّیک در محضر خدا از خود بى‏خود شده و در جوار او، دعوت را تکرار مى‏کند و به دنبالش سلب شریک، به معناى مطلق آن مى‏نماید؛ یعنى خدایا من مطلقاً براى تو شریک قائل نیستم، من هوسم را، هوایم را فداى تو مى‏کنم، من دست از طاغوتها و طاغوتچه‏ها برداشته‏ام، فقط به تو پاسخ مثبت مى‏دهم؛ همانطور که امام صادق - ع - در آن حدیث منسوب به آن حضرت فرمود: «وَ اَحْرِم عَن کلّ شَى‏ء یَمْنَعُکَ مِن ذِکِر اللَّهِ وَ یَحْجُبُکَ عَن طاعَتِهِ». «موقعى‏که مى‏خواهى احرام ببندى، احرام از غیر خدا ببند.» «کلّما شَغَلک عَنِ اللَّهِ هُوَ صَنَمُک». «هر چه براى تو دلبستگى ایجاد کرده بت تو است». هر چه که تو را از یاد خدا غافل و از محضر او دور مى‏کند. میان تو و طاعت خدا حجاب مى‏شود و... از همه آنها احرام ببند، همه آنها را بر خودت حرام کن، موقعى که لبیک مى‏گوئى: «وَ لبِ‏17، صادقة، خالصة ذاکیة لِلّه - عزّو جلّ - فى‏ دَعوَتِک متمَسِّکاً بالعروة الوثقى»، در حالى که به عروةالوثقاى ولایت چسبیدى - که همان تعیین کننده سیاسى اصلى حج است - خالصانه و صادقانه، به خدا لبیک بگو. و بگو خدایا! من آمده‏ام به تو «لبیک» و به غیر تو «نه» بگویم. خدایا! آنطور که اولیایت حج را مى‏فهمند و از آن بهره مى‏گیرند، ما را از حج بهره‏مند بگردان. خدایا! به ما توفیق ده که حج را آنگونه که امام عزیز که در محضرش هستیم و روح مطهرش ناظر ما و محیط به ما است و طریقه این حج را ترسیم کرده است، به جا آوریم. خدایا! انقلاب ما را به انقلاب جهانى امام زمان - عجّ - متصل و رهبر عزیز انقلاب حضرت آیةاللَّه خامنه‏اى را مؤید و منصور بگردان. السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته‏ پاورقى‏ها: - 1 - «یادآور وقتى را که ابراهیم عرض کرد: پروردگارا! این شهر مکّه را مکان و محل امن قرار ده، من و فرزندانم را از پرستش بتان دور دار». - ابرهیم: 35 - 2 - پیام استقامت ص 7 . 3 - «به حج چه که حقوق مسلمانان و محرومان را از ظالمین باید ستاند». (پیام استقامت ص 7) 4 - «به حج چه که مسلمانان باید به عنوان یک نیروى بزرگ و قدرت سوّم جهان، خودنمایى کنند؟!» (پیام استقامت ص 7) 5 - «به حج چه که مسلمانان را علیه حکومتهاى وابسته بشوراند». (پیام استقامت ص 7) 6 - پیام استقامت ص 8 . 7 - همان. 8 - صحیفه نور، ج 18 ، ص 67 . 9 - مائده: 97 . 10 - صحیفه نور، ج 19 ، ص 43 . 11 - صحیفه نور، ج 19 ، ص 43 . 12 - حج: 26 . 13 - صحیفه نور، ج 18 ، ص 87 . 14 - پیام استقامت، ص 8 . 15 - بحارالانوار، ج 96 ، ص 374 . (ط . بیروت) 16 - صحیفه نور، ج 19 ، ص 46 . 17 - بمعنى‏ اجابةٍ .
تعیین سمت قبله مدینه‏
توسط پیامبر اسلام - صلى‏اللَّه علیه و آله و سلم -
حسن حسن‏زاده آملى‏ «قدنرى تقلب وجهک فى‏السماء فلنولینک قبلة ترضیها فول وجهک شطر المسجد الحرام»1 بدواً در بیان معجزه قولى و فعلى به اختصار گوییم: معجزات سفراى الهى، «قولى» و «فعلى» است. معجزات فعلى تصرف در مادّه کائنات و تسخیر آن‏ها به قوت ولایت تکوینى انسان کامل، به اذن‏اللَّه تعالى است. و معجزات قولى علوم و معارف و حقایقى است که از حظایر قدس ملکوت بر آنان نازل شده است. سر سلسله معجزات قولى پیغمبر خاتم - ص - قرآن مجید است که معجزه باقیه آن حضرت است. معجزات فعلى، موقت و محدود به زمان، مکان و زودگذرند و بعد از وقوع، فقط عنوان تاریخى و سِمَت خبرى دارند، به خلاف معجزات قولى که در همه اعصار و قرون معجزه‏اند و براى همیشه باقى و برقرار. معجزات، فعلى براى عوام است که با محسوسات آشنایند و با آن‏ها اُلفت گرفته و خو کرده‏اند، این فرقه باید با «حواس» ادراک کنند تا باورشان آید؛ ولى خواص را که قوّه عاقله و متفکره پیکر مدینه فاضله انسانى‏اند، علوم و معارف به کار آید. این طایفه، معجزات قولى را که مائده‏هاى آسمانى و مأدبه‏هاى روحانى‏اند، طلب کنند. نکته سنج و زبان فهم و گوهر شناسند و مى‏دانند که کالاى علم کجایى است و چگونه کالایى است. به قول خواجه طوسى در شرح اشارات:2 «الخواصّ للقولیة اطوع، و العوام للفعلیة اطوع». یا به گفته ملّاى رومى:
پند فعلى خلق را جذّابتر
کو رسد در جان هر با گوش و کر
قبله مدینه طیّبه، تنها معجزه فعلىِ باقىِ رسول‏اللَّه - ص - است که بدون اِعمال آلات نجومى و قواعد هیوى و یا در دست داشتن زیج‏3 و دیگر منابع طول و عرض جغرافیایى، آن را در غایت دقت و استوا تعیین کرد و به سوى کعبه ایستاد و فرمود: «محرابى على المیزاب». رسول‏اللَّه - ص - پس از آن که مبعوث به رسالت شد، سیزده سال در مکه و چند ماه در مدینه به سوى بیت‏المقدس نماز مى‏خواند. ولى در مکه خانه کعبه را بین خود و بیت‏المقدس قرار مى‏داد و این عمل در مدینه میسور نبود؛ زیرا اگر کسى در مدینه مواجه مکه باشد، ناچار باید بیت‏المقدس را پشت‏سر قرار دهد و بالعکس، اما در مکه مى‏تواند در طرف جنوب خانه کعبه، هم به سوى کعبه باشد و هم به سوى بیت‏المقدس؛ چون عرض مکه 21 درجه و 25 دقیقه است و طول آن از گِرِنْویچ 39 درجه و 50 دقیقه. و عرض مدینه 25 درجه و طول آن 40 درجه. و عرض بیت‏المقدس 31 درجه و 47 دقیقه و طول آن 35 درجه و 15 دقیقه است. پس مکه و مدینه تقریباً در سطح یک دایره نصف‏النهارند؛ زیرا تفاوت بین‏الطولین بغایت اندک است و مدینه تقریباً در شمال شرقى مکه واقع است و بیت‏المقدس در شمال غربى مدینه، بلکه در شمال غربى مکه واقع است بدین صورت:
بیت‏المقدس‏
مدینه مکه مشرق‏مغرب‏
-
خط استواء
قبله مدینه آن چنان که پیغمبر اکرم - ص - به سوى آن نماز خوانده است، تا امروز (ششم شعبان‏المعظم 1401 هجرى قمرى مطابق با 1360 شمسى) به حال خود باقى است، و دانشمندان ریاضى به نام - که برخى از آنان را نام خواهیم برد - با قواعد ریاضى قبله مدینه را چنان یافتند که رسول‏اللَّه بدون آن‏ها یافت و این ممکن نیست مگر به وحى و الهام ملکوتى. سمت قبله هر نقطه روى کره را، از دو قوس تحصیل مى‏کردند: یکى از آن دو قوس، عرض بلد است که دورى آن نقطه تا خط استوا - که مبدأ عرض است - مى‏باشد، و دیگرى دورى آن نقطه تا مبدأ طول است، به تفصیلى که در کتب فن مذکور است. از مدینه تا مکه به مسافت قریب صد فرسنگ است، هیچ کس نقل نکرده است که رسول‏اللَّه به قواعد ریاضى و آلات نجومى توسل جسته باشد. با این که در مراقبت به تمام احوال و اوضاع آن جناب اهتمامى اکید و شدید داشتند چنانکه کتابهاى سیره، شهودى عادل‏اند و شمائل محمدیه ترمذى، بر گفتار ما حجّتى قاطع، که پنجاه و چهار باب است؛ حتى بابى در نعلین و بابى در انگشترى آن جناب است. وقتى تا این امور تبویب و تنظیم شده است، اگر در باره تحصیل سمت قبل، آلات و ادوات ریاضى و کتب فن به کار مى‏برد، مى‏نگاشتند. حق آن است که سعدى در اول بوستان گفت: یتیمى که ناخوانده ابجد درست‏ کتبخانه هفت اقلیم شست‏ و یا آن که حافظ گفت:
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت‏
به غمزه مسأله‏آموز صد مدرّس شد
چون مدینه و مکه تقریباً در سطح یک دایره نصف‏النهار قرار گرفته‏اند و اندکى طول مدینه از مکه بیشتر و عرض مدینه نیز قریب چهار درجه بیشتر از مکه است، رسول‏اللَّه فرمود: «محرابى على المیزاب» که به استقبال ناودان ایستاد؛ چه قبله مدینه اندکى از جنوب به سوى مغرب منحرف است؛ زیرا که ناودان کعبه در جانب غربى کعبه است. علامه ابوریحان بیرونى در قانون مسعودى که مِجَسطى‏4 اسلامى است، طول مکه را از ساحل اقیانوس غربى 67 درجه و عرض آن را 21 درجه و 20 دقیقه و طول مدینه را 67 درجه و 30 دقیقه و عرض آن را 24 درجه آورده است که مکه و مدینه در سطح یک دایره نصف‏النهار قرار گرفته‏اند و تفاوت کمتر از ربع درجه است. علامه ناصر خسرو علوى در سیاحت‏نامه گوید: «مدینه شهرى است بر کناره صحرایى نهاده و آنجا قبله سوى جنوب افتاده است». و این هر دو دانشمند نامور اسلامى، بحق سخن گفته‏اند و اطلس‏هاى متأخرین و معاصرین، موافق و معاضد آن است. زیج هندى طول مکه را 77 درجه و مدینه را 75 درجه و 20 دقیقه از جزایر خالدات ضبط کرده است که تفاوت میان نصف‏النهار مکه و مدینه یک درجه و 40 دقیقه است و این محاسبه نیز قریب با واقع است. ما چون در این مسأله در کتاب «دروس معرفةالوقت و القبله» به تفصیل بحث کرده‏ایم، در این وجیزه، به همین قدر اکتفا مى‏کنیم. تعیین طول و عرض بلاد چنانکه گفته‏ایم، براى تحصیل سمت قبله، دو قوس به کار مى‏بردند، بلکه مطلقاً براى تعیین هر محلى بر روى کره زمین، آن دو قوس را به کار مى‏بردند. یکى از آن دو قوس، قوسى از دایره نصف‏النهار که عرض اماکن از آن تعیین مى‏گردد و دیگر قوسى از دایره طول است. مبدأ عرض، خواه شمالى و خواه جنوبى، دایره استواىِ ارضى است که به خط استوا اشتهار دارد و در سطح خط استواى سماوى اعنى دایره معدل النهار واقع است. و چون معدل‏النهار و دایره استواى ارضى در یک سطح هستند و عرض بلد اقصر قوسى از دایره نصف‏النهار است که محصور میان سمت رأس و معدل‏النهار یا محصور میان قطب معدل‏النهار و دایره افق است دوایر نصف‏النهار را در کره‏هاى ارضى روى زمین فرض و ترسیم کرده‏اند که محل توقف شخص و یا قاعده شاخص به منزله سمت رأس است؛ زیرا که در محاذاة آن است. قوس عرض بلند را به چندین طریق تحصیل مى‏کردند از آن جمله: به طریق ارتفاع شمس، هنگام وقوع آن به اول حمل و وصول آن به دایره نصف‏النهارِ بلدِ مفروض، چه مدار شمس در آن روز، مدار معدل‏النهار است و قوس ارتفاع شمس در آن هنگام وصول به نصف‏النهار قوس غایت ارتفاع شمس است که مساوى با تمام عرض بلد است و چون از 90 طرح گردد باقى قوس عرض بلد خواهد بود. و از آن جمله سهل‏تر از طریق مذکور، به طریق ارتفاع قطب معدل‏النهار است که قوس ارتفاع مساوى با خود عرض بلد است. و به طریق دیگر که در کتب مبسوطه مسطور است و ما به اکثر آن‏ها در کتاب «دروس معرفة الوقت و القبله» متعرض شده‏ایم. طول بلد فاصله آن تا مبدأ طول است، خواه شرقى مبدأ طول باشد و خواه غربى آن. اغلب قدما مبدأ طول را از غایت نقطه غربى، یعنى از جزیره «فرو» که «هرو» نیز مى‏نامند و یکى از جزایر خالدات در اقیانوس اطلس در سواحل آفریقا است، مى‏گرفتند. طول غربى فرو از گرنویچ 18 درجه و 7 دقیقه و 5 ثانیه است و عرض شمالى آن 27 درجه و 45 دقیقه و 8 ثانیه مى‏باشد. قدما در تعیین طول بلاد، بسیار در زحمت بودند، مثلاً از «انخساف قمر» طول بلاد را تحصیل مى‏کردند و از این روى اشتباه کلّى در عمل روى مى‏آورد؛ لذا در طول بسیارى از بلاد اختلاف فاحش دارند؛ چنانکه میان آنان و دانشمندان هیوى و جغرافیادانانِ جدید، در طول بسیارى از بلاد نیز خلاف است. امروز تعیین طول بلاد به وسیله تلگراف آسان است و در زمان قدیم که تلگراف نبود، در زحمت بودند. ریاضى‏دان رصدىِ بزرگ، مرحوم غلامحسین جونفورى که از مفاخر عالم اسلام و از اعاظم علماى امامیه است، در باب پانزدهم مقاله سوم زیج جامع بهادرى سه طریق در تحصیل طول بلد ذکر کرده است: طریق نخستین آن از خسوف قمر است و در بیان آن فرمود:5 «راصدى در موضعى باشد که آن را مبدأ طول گردانیده باشند، و راصد دیگر در موضع مطلوب الطول باشد، و در شبى که خسوف قمر واقع شود، هر دو راصد را باید که رصد زمانه هر یک از بدو خسوف و بدو مکث و بدو انجلا و تمام انجلا به آلات صحیحه بکنند. اگر ساعات متناظرین هر دو راصد، متساوى باشند در این صورت، هر دو موضع متحدالطول و تحت یک دایره نصف‏النهار باشند، و اگر ساعات دو هنگام متناظره متفاوت باشند، زمانه تفاوت را اگر محسوب به ساعات مستوى باشد، در 15 ضرب کنند تا درجات و کسور تفاوت طولین بهم رسد. پس اگر تفاضل زمانه موضع مطلوب‏الطول را باشد، طولش شرقى بود والا غربى، و همچنین اگر موضعى معلوم‏الطول باشد و موضع دیگر غیر معلوم‏الطول، اول درجات و کسور طولى مابین این دو موضع معلوم کنند، اگر موضع مجهول‏الطول شرقى باشد حاصل را بر طول معلوم افزایند و اگر غربى باشد بکاهند، مطلوب به هم رسد».انتهى‏ از این طریق چنانکه ملاحظه مى‏فرمایید، طول «تقریبىِ» اماکن تحصیل مى‏گردد نه «تحقیقى» آن؛ زیرا تشخیص زمان حقیقى بدو خسوف قمر با چشم عادى غیر مسلح میسور نیست و چه بسا که اوضاع جوّى هم این مشکل را دشوارتر کند و... علت اختیار خسوف قمر در تعیین طول
بلاد
بیان: علت اختیار و انتخاب «خسوف قمر» در تعیین اطوال بلاد و عدم اختیار «کسوف شمس»، این است که چون شمس به ذات خود ضیاء است و از نیّر دیگرى کسب نور نمى‏کند و کسوف شمس، حائل شدن جرم ماه بین ناظر و شمس است، لذا کسوف در آفاق به سبب اختلاف منظر، مختلف مى‏گردد. بطورى که در یک افق ممکن است کسوفِ کلى وقوع یابد و همین کسوف در آفاق دیگر با تفاوت‏هاى گوناگون جزئى باشد و در آفاقى دیگر اصلاً کسوف واقع نشود، به خلاف خسوف قمر، زیرا قمر به ذات خود ضیاء نیست و نورش مکتَسَب از خورشید است؛ لذا وقتى در ظل ارض افتاد، خواه کلى و خواه جزئى، واقعاً بى‏نور است و اختلاف منظرها در آفاق، دخل و تأثیرى در آن ندارد، مگر این که به حسب اختلاف طول بلاد که موجب تقدم و تأخر طلوع اجرام سماوى است، مقدار منخسف قمر مختلف نماید، مثلاً در افقى خسوف کلّى باشد و در افق دیگر، مخالف او به حسب طول، خسوف جزئى که قمر در حالى که مقدارى از آن منخسف شده طلوع کرده باشد و به همین قیاس که به حسب اختلاف در طول مقدار منخسف آن متفاوت دیده شود. ولى اختلاف در طول بلاد در انخساف واقعى قمر اثرى ندارد چنانکه در اختلاف عرض هم ندارد، به اخلاف انکساف شمس که اختلاف عروض بلاد در انکساف واقعى شمس اثر دارد و آن هم از اختلاف منظر است که گفته‏ایم. و علت اختیار کردن عدد 15 این است که چون مدارات یومى هر یک به سیصد و شصت درجه منقسم‏اند و یک شبانه روز بطور مساوى به 24 قسم، تقسیم مى‏کنند، حصه هر ساعت زمانى 15 درجه فلکى مى‏گردد (15=24:360) و هر یک درجه فلکى به چهار دقیقه زمانى و یک دقیقه فلکى به چهار ثانیه زمانى. این در صورتى است که ساعات مستویه باشد، و اگر ساعات معوجه باشد هر یک از شبانه‏روز در تمام فصول سال به 12 قسمت تقسیم مى‏گردد و در این صورت گاهى که شب و روز با هم برابر باشند که اول حمل و اول میزان است هر قسم از اقسام ساعات معوجه نیز، 15 درجه است و به غیر از آن دو شبانه‏روز، درجات ساعات معوجه متفاوت است و به همین جهت که تفاوت دارند معوجه نامیده‏اند که اعوجاج در مقابل استواى ساعات مستویه است. در همین موضوع تقریبى بودن طول بلاد، در جداول زیجات و دفاتر قدما، راصد مذکور در همان زیج نامبرده‏6 گوید: مؤلف به خدمت هر آشناى فن، مکرر عرضه مى‏دهد که: فن اقالیم به نسبت کسى که او را سیر اتفاق نیفتاده باشد از قبیل علوم منقوله است و آنچه آن را به خبر دریافته است از آلات رصدیه تصدیق آن نمى‏تواند کرد مگر وقتى که به بقعه مخبر عنها برسد و آنچه فى زماننا هذا در دفاتر ما ارقام اطوال و عروض بلدان یافته مى‏شود، اکثر آن مختلف است که غایت تفاوت اختلاف تقریباً به دو درجه مى‏رسد. نادرتر آن که کرات ارضى که اذکیاى فرنگ ترتیب داده‏اند عهود هر کدام که مختلف است، در آن نیز اختلاف مشهود است. غرضم از تعرض بحثِ طول و عرض، این است که انسان بدون به کار بردن قوس‏هاى طول و عرض و ادوات نجومى، به فاصله صد فرسنگ بر خطى قرار بگیرد و مواجه ناودان کعبه بایستد و بگوید: «محرابى على المیزاب»! و براى دیگران با به کار بردن آلات و قواعد ریاضى میسور نباشد، این انسانى است که: «ینظر بنوراللَّه» و همه اقوال و احوال و افعالش به همین مثابت است چنان که فنان و خریت هر فن در برابر او زبون است. مرحوم مجلسى‏7، به ظاهر برخى از جداول طول و عرض بلاد که در دست داشت قبله کنونى مدینه را به 37 درجه از جنوب به مشرق منحرف دانسته است و پنداشته که سلاطین جور سمت اصلىِ قبله مدینه را تحریف کرده‏اند؛ ولى این زعمى نادرست است و چنانکه گفته‏ایم قبله مدینه بصورت خود باقى است و محاسبه ابوریحان بیرونى در قانون مسعودى و نظر ناصر خسروىِ علوى در سیاحت‏نامه و زیج هندى و همچنین بسیارى از محاسبات متأخرین، نیک موافق با آن است که درست عمل کرده‏اند و اگر محاسبه‏اى مخالف است در آن اشتباه راه یافته است، هر چند خریت در صناعت باشد. فرهاد میرزا در کتاب ارزشمندش‏8 عرض مکه مکرمه را 21 درجه و 33 دقیقه شمالى و طول آن را از گرنویچ، رصدخانه لندن 40 درجه و 10 دقیقه شرقى، و عرض مدینه منوره را 25 درجه شمالى و طول آن را 39 درجه و 55 دقیقه آورده است که تفاوت میان دو نصف‏النهار مکه و مدینه 15 دقیقه است. و در اطلس ژنرال لاروس‏9 مکه و مدینه را تقریباً در یک خط نصف‏النهار ترسیم کرده است. و این گفتار جام و کار اطلس همان است که ناصر خسرو در هزار سال قبل از این، در سیاحت‏نامه گفته است (قبله مدینه سوى جنوب افتاده است) و یا بیرونى پیش از ناصر در قانون مسعودى با جام جم به پانزده دقیقه فلکى اختلاف دارد. مبدأ طول در نظر قدما و متأخرین‏ مبدأ طول را چنانکه گفته‏ایم، از غایت نقطه غربى بنام «هرو» که «فرو» هم گویند، مى‏گرفتند و آن از جزایر خالدات (کانارى) که جزایر «سعدا» نیز گویند، مى‏باشد و آن اکنون غیر معمور، بلکه مغمور در آب است و بین آن جزایر تا ساحل ده درجه است. بطلمیوس و پیروانش مبدأ طول را از آن جزایر مى‏گرفتند و پس از آنان، چون جزایر نامبرده در آب فرو رفته بود، مبدأ طول را از ساحل بحر مغرب گرفته‏اند، چنانکه علامه بیرونى در قانون، مبدأ طول را ساحل گرفته است، لذا براى رفع التباس در جداول طول بلاد مبدأ طول را مقید کرده‏اند که: «جزایرى است» یا «ساحلى است». مبدأ طول را از غایت نقطه غربى گرفتند؛ چون طول کوکب یعنى تقویم آن به توالى است که از غرب به شرق است تا ارضیات بر وفق سماویات قرار گیرد. و دیگر این که تدوین جداول هم به یک روش خواهد بود و این کار در تسهیل محاسبه و عدم اضطراب خاطر دخلى به سزا دارد. قدماى هند مبدأ طول را از منتهاى عمارت در جناب شرق به نام «کنک دز» (دژ گنگ) گرفتند یا به علت این که به حسب مکان به آن نزدیک بودند، و یا به علت این که ازدیاد طول موافق جهت حرکت اولى است که از شرق به غرب و در اصطلاح به خلاف توالى است، و از این حیث باز ارضیات موافق سماویات است، و یا به علت این که جهت شرق را چون مطلع انوار است اشرف از مغرب مى‏دانستند، و یا به علت این که مشرق را یمین فلک مى‏دانستند و یمین اقوى الجانبین است. و بسیارى از متأخرین رصدخانه خودشان را مبدأ طول در زیجات قرار دادند، و در این ایام از گرینویچ و از پاریس مى‏گیرند. پاورقى‏ها: - 1 - بقره: 142 . 2 - فصل 4 ، نمط 9 . 3 - زیج - جدولى که از روى آن، به حرکات سیّارات پى مى‏برند. 4 - مأخوذ از یونانى، رساله‏اى در علم نجوم. 5 - ص 79 . 6 - ص 392 . 7 - بحار، ج 22 ، ص 100 ، ط کمپانى. 8 - جام جم، ص 616 - 615 ، چاپ سنگى. 9 - حژژس‏رژچب ذچژحرحاً ژچذس‏ا ص 137 .
     
 

تبلیغات