آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

نویسنده مقاله، نخست‏به زمینه‏هاى شکل‏گیرى اندیشه‏هاى پسامدرن مى‏پردازد و دوره پسامدرن را محصول تفکرات انتقادى نسبت‏به مدرنیته و مقولات درون‏تمدنى آن معرفى مى‏کند .
هر کوششى براى پشت‏سر گذاشتن مدرنیته یا انتقاد از آن، مستلزم به‏کار گرفتن قواعد و اصول بنیادین اندیشه مدرنیته است . ازاین‏رو، پیشوند «پسا» صرفا به معناى مرحله تاریخى جدیدى که پس از دوران مدرن شکل گرفته باشد، نیست . این موج، ضمن تاثیرپذیرى از ذهنیت انتقادى و آزادى‏طلب مدرنیته، به نقد و ارزیابى عقاید، اصول و آرمان‏هاى فلسفى، علمى و زیبایى شناسانه جهان مدرن مى‏پردازد . از همین روست که «لیوتار» مدعى است هر اثرى براى مدرن‏شدن مى‏باید نخست پسامدرن باشد .
در واقع، پسامدرنیسم جریانى است که براى حل معضلات مدرنیته و خروج از بن‏بست مدرنیسم، از دل آن برخاسته است . پسامدرنیسم مکتبى خاص، با مرزهایى مشخص، نیست، بلکه دائما در حال شدن است . پسامدرن آمده است تا فراروایت مدرنیته را کنار زند; اما خود مدعى گفتمانى بزرگ و استعلایى نیست و از خرده‏گفتمان‏هاى مختلف ترکیب یافته است . درحالى‏که گفتمان مدرنیته گفتمانى دقیقا ایدئولوژیک است، گفتمان پسامدرن شالوده هر نوع تئورى یا آموزه جهان‏شمولى را فرو مى‏ریزد و از تئورى‏ها سخن مى‏گوید .
نویسنده مقاله سپس به فلسفه پسامدرن مى‏پردازد و آن را واجد این عناصر مى‏داند: نفى گفتمان معرفت‏شناسانه; ضدیت‏با واقع‏گرایى، شالوده‏گرایى و ماهیت‏گرایى; مخالفت‏با برهان‏ها و مواضع استعلایى; نفى تصویر موجود از شناخت‏به مثابه بازنمایى دقیق; نفى حقیقت‏به مثابه متناظر یا مطابق با واقعیت; بدگمانى نسبت‏به فراروایت‏ها; انتقاد از بى‏طرفى و استقلال عقل و ...
در تفکر پسامدرن، هنر صرفا یک تجربه زیباشناختى نیست، بلکه روش شناخت جهان به شمار مى‏رود . در معمارى پسامدرن، سنت نفى یا پرستش نمى‏شود، بلکه از ادوار مختلف، عناصر متعدد و متفاوت دستچین شده، در شکلى هجوآمیز در کنار هم قرار مى‏گیرند . در ادبیات، فردیت و اصالت مؤلف با کاربرد نافذ متون دیگر و ارجاع فراوان محو مى‏شود .
همبستگى، 12/5/81

تبلیغات