آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

نویسنده این مقاله، با نقد نظریه تفکیک دین ذاتی و دین تاریخی، قائل است که این تفکیک نه درست است نه مطلوب. دین ذاتی مورد تأیید شواهد شناخت‏شناسانه و هرمنوتیکی نیست. پس تنها دین تاریخی است که باقی می‏ماند و همین، تقدیر بشر است.

متن

ایران، 4/3/82
یک. آقای آقاجری در سخنرانی خود باعنوان «شریعتی و پروتستانتیسم اسلامی» به تفکیک دین تاریخی و دین ذاتی پرداخته است. مراد وی از دین تاریخی ظاهرا مجموعه‏ای از انگاره‏ها، قرائت‏ها و اندیشه‏هایی است که در قرون و اعصار گذشته، تجربه و به‏کار بسته شده است. به باور وی، اسلام تاریخی برآمده از استنباط‏ها، فهم‏ها و سنت‏های نسل‏های گذشته می‏باشد؛ درحالی‏که دین ذاتی برآمده از مراجعه مستقیم به متن (قرآن) است. به باور من این تفکیک، نه ممکن است و نه مطلوب.
1. اگر به پیروی از جان لاک، وحی را به وحی اصلی ـ انطباع اولیه‏ای که خداوند آن را بی‏واسطه در ذهن یک انسان ایجاد می‏کند ـ و وحی نقلی ـ انطباعاتی که در قالب کلمات و شیوه‏های متعارف ابلاغ اندیشه به دیگران انتقال می‏یابند ـ تقسیم کنیم، چنانچه مراد از دین ذاتی، دینی باشد که منطبق بر یا برآمده از وحی اصلی است، چنین دینی دست‏نیافتنی و چنین ادعایی، غیرقابل‏تحقیق و دفاع خواهد بود. پی بردن به تجربه شخصی پیامبر و درک وحی عنداللّه‏، آن‏گونه که بر پیامبر الهام و خطاب شد یا هجوم آورد، برای آدمی ممکن نیست؛ آدمی تنها می‏تواند از طریق گزارش و دعوت شخص پیامبر (وحی نقلی) در تجربه نبوی وی شریک شده و از آن زلال ناب، حظی ببرد. وحی اصلی تجربه‏ای است منحصر به فرد و غیرقابل‏انتقال، ازاین‏رو، هیچ قرائتی از دین نمی‏تواند مدعی این همانی یا ـ حداقل ـ همپوشانی کامل با وحی اصلی باشد.
2. ممکن است مراد از دین ذاتی، انگاره یا قرائتی از دین باشد که با گزارش اولیه تجربه وحیانی پیامبر (وحی نقلی) درجه بالایی از این همانی یا همپوشانی را داشته باشد. برای روشن شدن بحث، باید به یک پرسش بزرگ پاسخ گفت و آن اینکه آیا دین چیزی جدای از تاریخ است؟ به عبارت دیگر، وقتی از دین صحبت می‏کنیم ـ فارغ از اینکه چه مقطعی از تاریخ اسلام در نظر باشد ـ آیا ابژه دیگری غیر از تاریخ اسلام در دست است؟
دو. به باور من تفکیک عناصر سازنده دین (تاریخ دین) به عرضی و ذاتی یا ثابت و متغیر، قابل دفاع نخواهد بود:
1. هر انگاره‏ای برای چنین تفکیکی، خود یکی از قرائت‏های موجود دینی است و نمی‏تواند مورد اقبال و وفاق تمامی قرائت‏های موجود و ممکن باشد.
2. هر انگاره‏ای برای چنین تفکیکی، از لوازم و پیش‏نیازهای اطلاعاتی خاصی تشکیل شده است که الزاما می‏بایست سیال، تاریخمند و غیرقابل تصلب باشند.
3. اگر چه ممکن است بتوان در یک قرائت خاص به تفکیک نسبی‏ای از مفاهیم و عناصر ذاتی و عرضی دین دست یازید، ولی چنین تفکیکی الزاما در قرائت‏های رقیب (دیگر) قابلیت کاربرد نخواهد داشت.
4. ادعای بازگشت و مراجعه به متن (قرآن) ـ بدون نیاز به تاریخ ـ نه مطلوب است و نه ممکن. واقعیت آن است که درک هر متنی بدون مراجعه به سایر متون انضمامی ناممکن است؛ چرا که متون به گونه‏ای تودرتو به یکدیگر پیوند خورده‏اند.
سه. بر گذشتن از دین ذاتی و بسنده کردن به دین تاریخی و قرائت‏های دینی، می‏تواند، پی‏آمدها و نتایج قابل‏توجهی داشته باشد و بسیاری از نگرانی‏ها را کاهش دهد. برای مثال، یک نویسنده می‏تواند به نقد منصفانه یکی از قرائت‏های دینی دست زند و نشان دهد که آن قرائت ـ که از قضا پارادایم مشهور و غالب فضای ذهنی حوزه معاصر است ـ نمی‏تواند با پیش‏نیازها و انگاره‏های پروژه و پروسه آزادی‏خواهی، دموکراسی و حقوق بشر هماهنگ گردد.
اسلام یک مفهوم و نام انتزاعی است که بر تعداد نامحدودی از قرائت‏های موجود و ممکن از تاریخ دین اشاره دارد. دربرگیرنده همه آنها هست، ولی در عین حال محدود به هیچ‏یک از آنها نیست.
چهار. پیش‏فرض ایمانی عدم امکان خطا در دین، در کنار آموزه‏های نو، همواره امکان قرائت‏های نو از دین (دین تاریخی به‏روز) را ممکن، بلکه ضروری می‏نماید. عبور کردن از دغدغه دین ذاتی نه تنها یک گزینه ناگزیر شناخت‏شناسی که یک ضرورت تاریخی است و در شرایطی که چرخ گوشت جهانی‏شدن به هیچ لقمه‏ای رحم نخواهد کرد و همه چیز و همه کس را به کام خود خواهد برد، پس زدن تمامی گرایش‏هایی که مایه کشمکش‏های مذهبی و دینی می‏باشند، تنها راهی است که می‏تواند به نجات هویت ملی ـ دینی و ادامه حیات تاریخی ما بیانجامد.
بدون گذشتن از این راه، امکان رسیدن به پلورالیسم در عرصه دین و سیاست، رواداری در عرصه‏های مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، هنری و تاریخی و وفاداری به مبانی اعلامیه جهانی حقوق بشر که از لوازم اصلی و بنیانی رسیدن به توسعه‏ای پایدار و متوازن هستند، منتفی و یا حداقل بسیار مشکل، خطرخیز و توأم با عوارض جانبی بسیار خواهد بود.
دین به مثابه یک گفت‏وگوی بی‏پایان، گوهرانگاره دین تاریخی است که از آن دفاع شد. کرامت بخشیدن به آدمی و حرمت نهادن به پسند و خواست او، رضایت دادن به رضای او، امید بستن به عقل سیال جمعی و انرژی بی‏پایان وی در جست‏وجوی معنا و ایمان داشتن به نیروی شگرف فرزانگی انسان که همواره در لحظات خطر و بحران به گزینش نجات‏بخش و امید آفرین دست یازیده است، همه و همه از پیامدهای بسنده کردن به دین تاریخی است. دین تاریخی تقدیر و سرنوشت ماست و به قول مارگوت بیکل: «اگر به سرنوشت ایمان داشته باشیم، همین دم خوشبختی فرا می‏رسد».
اشاره
گر چه نوشتار حاضر نقد نظریه تفکیک دین ذاتی و دین تاریخی است، اما مدعای اصلی آن در حقیقت نفی دین ذاتی است. نویسنده محترم بر اساس برخی پیش‏فرض‏های هرمنوتیکی و نیز اعتقاد به درستی پاره‏ای نظریات، نظیر پلورالیسم، تساهل، و مبانی حقوق بشر غربی و این گمان که این نظریات و مبانی با دین ذاتی ناسازگار است، دین را امری تاریخی دانسته است. هرچند برخی اشکالات ایشان به آقای آقاجری وارد است، اما به نظر می‏رسد که ادله ایشان توان اثبات مدعایشان را ندارد. اینک به اختصار به نکاتی چند در این خصوص اشاره می‏کنیم:
1. ایشان دین تاریخی را با تاریخ دینی و تاریخ دین را با دین برابر گرفته‏اند. اما با اغماض از خطای برابر دانستن دین تاریخی با تاریخ دین، باید پرسید به چه دلیل دین با تاریخ دین برابر است. آیا هنر، همان تاریخ هنر، و اخلاق، همان تاریخ اخلاق و علم، همان تاریخ علم است؟ اگر پاسخ مثبت است، هم نویسنده محترم و هم همه اندیشمندان از آغاز تا کنون به خطا رفته‏اند! و اگر پاسخ منفی است، تفاوت میان هنر، اخلاق و علم با دین در چیست؟
2. ایشان گفته‏اند: «هر انگاره‏ای برای تفکیک، خود یکی از قرائت‏های موجود دینی است و نمی‏تواند مورد اقبال و وفاق تمامی قرائت‏های موجود و ممکن باشد». ظاهرا پیش‏فرض ایشان در مورد صدق و اعتبار یک باور، «پذیرش افراد»، آن هم همه افراد است؛ حال آنکه به لحاظ شناخت‏شناسی و منطقی تلازمی میان «صدق» و «پذیرش» وجود ندارد. بسیاری قضایای صادق هستند که بسیاری کسان آنها را نه فهمیده‏اند و نه پذیرفته‏اند.
4. ایشان ادعای بازگشت و مراجعه به متن (قرآن) بدون نیاز به تاریخ را نه مطلوب دانسته‏اند و نه ممکن و ادعا کرده‏اند که: «چون متون به گونه‏ای تودرتو به یکدیگر پیوند خورده‏اند، درک هر متنی بدون مراجعه به سایر متون انضمامی غیرممکن است.» به نظر می‏رسد درک نادرست ایشان از مبنای هرمنوتیکی‏ای که به ظاهر چنین ادعایی دارد، و به تعبیر کنایی، شاید عدم مراجعه ایشان به سایر متون انضمامی متن (در اینجا حقیقت و روش، اثر گادامر) سبب چنین برداشت ناصوابی شده است؛ چرا که لازمه این ادعا تعطیل کامل مقوله فهم و درک است، نه به دلیل دور هرمنوتیکی، که تسلسل هرمنوتیکی (= درک سایر متون نیز در گرو درک متون وابسته است الی غیر نهایه) مجالی برای تحقق فهم نمی‏گذارد.
5 . نویسنده محترم عدم امکان خطا در دین را پیش‏فرضی «ایمانی» دانسته‏اند؛ حال آنکه اگر ادله عقلی ـ فلسفی اثبات خدا و ضرورت و مصونیت وحی تمام باشد (که هست)، عدم امکان خطا در دین پیش‏فرضی عقلی ـ فلسفی خواهد بود؛ هرچند مؤمنان به آن ایمان نیز دارند. افزون بر این، نویسنده محترم هیچ دلیلی بر این ادعای خود که «عبور از دغدغه دین ذاتی نه تنها یک گزینه ناگزیر شناخت‏شناسی که یک ضرورت تاریخی است»، ارائه نکرده است. به راستی چگونه ایشان با چنین مبنای شناختی قائل به هویت ملی ـ دینی شده و می‏خواهند با پناه بردن به دین تاریخی این هویت را نجات دهند؟
6. در مورد پلورالیسم، تساهل و وفاداری به مبانی اعلامیه حقوق بشر نیز باید گفت: اولاً، روشن نیست به چه دلیل و در چه زمانی همه دین‏داران خود را به پاسداری از پلورالیسم، تساهل و مبانی اعلامیه حقوق بشر متعهد کرده‏اند که به زعم نویسنده محترم باید از دین گذشت تا این امور حفظ شوند. ثانیا، مگر همه کسانی که در غرب بحث پلورالیسم دینی و سیاسی و تساهل را مطرح کرده‏اند یا همه کسانی که طرفداران پلورالیسم و تساهل هستند، میان این اعتقادات و دین ذاتی تعارض دیده و می‏بینند؟ کم نیستند کسانی که قائل به دین ذاتی‏اند و در عین حال به نوعی پلورالیسم و تساهل نیز قائل‏اند. داستان مبانی اعلامیه حقوق بشر نیز روشن‏تر از آن است که نیاز به ذکر آن باشد و کوس رسوایی آن را مدت‏هاست که نواخته‏اند.

تبلیغات