آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

نویسنده مقاله معتقد است دموکراسی اگر چه به لحاظ تاریخی موجب زوال ارزش‏های مشترک شده، اما، ظهور آزادی و استقلال فردی را نیز به دنبال داشته است. ارزش‏های دموکراسی موجب شد بساط استعمار برچیده شود و اقلیت‏ها به برابری و منزلت انسانی دست یابند. هر چند در اغلب کشورهای پیشرفته وعده شکوفایی و پیشرفت مادی مدتهاست به جای دفاع از ارزش‏های بنیادین دموکراسی نشسته است. به نظر نویسنده، تمدن غربی علی رغم معضلات اجتماعی، پیوسته از نظام‏های دیکتاتوری و نظامی، مقبول‏تر است. بنابراین غرب برای اینکه در داخل و خارج اعتبار بیشتری کسب نماید نباید فاصله زیادی میان اصول اعلام شده خود و رفتار واقعی‏اش وجود داشته باشد. نبرد برای دموکراسی نیز نباید به صورت گزینشی هدایت شود بلکه بایستی به مفاهیم مشترک جهانشمول از عدالت و برابری متوسل شود.

متن

ایران، ش 2984، 8/9/1383
نویسنده، مقاله را با این سؤال که «آیا دموکراسی‏ها به ارزش‏های انسانی نیازمندند؟» آغاز می‏کند و این پرسش را با توجه به رفتار وحشیانه سربازان آمریکائی در شکنجه و تحقیر زندانی‏های عراقی، مضحک و بی‏معنی می‏بیند.
به نظر ایشان دموکراسی هر چند به لحاظ تاریخی موجب زوال ارزش‏های مشترک شده، اما، ظهور آزادی و استقلال فردی را نیز به همراه آورده است لاادری‏گری اخلاقی و تکثر معانی در دموکراسی بدیهی تلقی می‏شود، در عین حال هیچ‏کدام از این‏ها برای همگان مقدس یا الزامی نیستند. با این همه بعضی از ارزش‏های مشترک که همگی از ارزش‏های لیبرالی هستند، از دموکراسی تغذیه نموده‏اند. به نظر نویسنده، حقوق فردی بر تعهدات جمعی مقدم است. و لذا احترام و توجه به آزادی و استقلال فردی برای دموکرات‏های روزگار ما، امری کاملاً بدیهی است. اما آیا ارزش‏های دموکراسی به تنهایی برای شکست دادن دشمنان دموکراسی کفایت می‏کند؟
به اعتقاد نویسنده، ارزش‏های دموکراسی بود که جنگ علیه نازی‏ها، نظام استبدادی در شوروی و فاشیسم و دیکتاتوری نظامی را ترغیب کرد و با همین ارزش‏ها بود که بساط استعمار برچیده شد و اقلیت‏ها به برابری و منزلت انسانی دست یافتند ازاین‏رو، ارزش‏های یاد شده، جهان‏شمول و مشروعیت بخش مبارزه علیه ظلم و ستم در هر کجای دنیا که باشد، هستند. البته در اغلب کشورهای پیشرفته در جهان کنونی، وعده شکوفایی و پیشرفت مادی، مدتهاست که به جای دفاع از ارزش‏های مبنایی دموکراسی قرار گرفته‏اند، لذا شهروندان غربی کمترین عجله‏ای برای برابری با مبارزین راه آزادی که جهان فعلی عرب را بنیان گذارده‏اند، ندارند و در کنار این همه ظلم و ستمی که در جهان انباشته است، آن همه جشن‏ها و بناهای یادبود برای آزادی راه می‏اندازند.
ارزش‏های واقعی مدل غربی از توسعه دموکراسی
به نظر نویسنده، غربی‏ها ورای آزادی‏های بنیادین و شکوفایی اقتصادی، دارای تمدنی هستند که در آن خودخواهی به خاطر خانواده و گروه خودی، امری پذیرفتنی است، و استقلال فردی در پرسش‏های اخلاقی ـ با صرف‏نظر از بعضی استثناها ـ تحمل می‏شود. علاوه بر آن، ناسزاگویی به مقدسات، انتقاد از مراجع و حتی نافرمانی مدنی به عنوان آزادی‏های بنیادین، مورد توجه است. تمدن غربی علی‏رغم معضلات اجتماعی پیوسته از نظام‏ها دیکتاتوری و نظامی مقبول‏تر است؛ چرا که می‏شود معضلات اجتماعی را تقلیل دهد هر چند هرگز نمی‏تواند تمام و کمال، نابسامانی‏ها را از میان بردارد. ازاین‏رو، نیازی به تغییر شالوده رژیم‏های غربی نیست. موردی که در خصوص رژیم‏های استبدادی و بنیادگرا صدق نمی‏کند؛ چرا که برای رسیدن به جوامع آزاد، ابتدا باید چنین رژیم‏هایی به زیر کشیده شوند، برای همین ارزش‏هاست که تمدن غربی ارزش دفاع دارد. با این همه نویسنده معتقد است که غرب برای توانایی کسب اعتبار بیشتر در داخل و خارج خانه نباید فاصله بسیار زیادی میان اصول اعلام شده خود و رفتار واقعی‏اش وجود داشته باشد. ازاین‏رو، نباید ادعا کند ارزش‏های او از طبیعت، عقل، قوانین تاریخ یا حتی خداوند ناشی شده است، ارزش‏های غربی تنها انعکاسی از مجادله‏های دموکراتیک است نه بیشتر. و دفاع از آنها باید با توجه به سه حوزه مرتبط با هم انجام پذیرد. اول، روز آمد کردن قراداد اجتماعی؛ دوم، عدالت اجتماعی و محیط‏زیست؛ زیرا موضوعات مرتبط با نابرابری، توزیع ثروت و استثمار جهان طبیعی توسط انسانها از مهم‏ترین چالش‏های پیش روست؛ سوم، ارزش‏های مرتبط با نظم جهانی که دفاع از آنها نیازمند رهبری توسط الگوی شخصی است و نه ابتکار، عمل‏های کوته بینانه قانونی که هدفشان مدیریت بحران و یا فرونشاندن مناقشه‏هاست. چنین رویکردی اهداف بلند مدت ضروری را فدای منافع کوتاه مدت کرده است.
سرانجام به نظر ایشان نبرد برای دموکراسی نمی‏تواند به صورت گزینشی هدایت شود بلکه باید به مفاهیم مشترک و جهان‏شمول از عدالت و برابری توسل جوید. بنابراین، ما همگی باید به مبارزان راه آزادی تبدیل شویم.
اشاره
اینکه تمدن غربی به خاطر ارزش‏های برآمده از دموکراسی و لیبرالیستی، قابل دفاع است، برای یک غربی که گوشت و پوست و استخوانش با آن ارزش‏ها عجین است. شاید قابل دفاع باشد و برخی از آن ارزش‏ها با صرف‏نظر از وابستگی‏اش به غرب از سوی هر انسان دیگری نیز ارزش دفاع دارد. اما نباید از یاد برد که غرب با استفاده از همین ارزش‏هاست که بدترین ستم‏ها و ظلم‏ها و بی‏عدالتی‏ها و حتی نظام‏های سلطه گر و ضد انسانی را بر ملل دیگر تحمیل کرده است. اگر این همه، ارزش دفاع دارد تمدن غربی نیز ارزش دفاع خواهد داشت. ممکن است ارزش‏هایی مانند آزادی‏های فردی که حق هر انسانی به حساب می‏آید و حقوق شهروندی، عدالت و برابری و... قابل دفاع باشند اما همانگونه که خود نویسنده نیز متذکر شده است ارزش‏های یاد شده، امری و حکایت مدافعین غربی آن ارزش‏ها امری دیگر است. دروغگویی مدافعین یاد شده، از رفتارهای وحشیانه نمایندگان آنها با مردم عراق، افغانستان و رفتار ظالمانه و متکبرانه با مردم ایران و... آشکارتر از آن است که نیازی به گفتن داشته باشد.
شاید این نیز از همین چیزی ناشی شده که نویسنده آن مقاله در توصیف دموکراسی آورده است و آن این است که دموکراسی «لاادری گری اخلاقی» را بدیهی فرض کرده است. وقتی در حوزه اخلاق راه لاادری‏گری اخلاقی بازگذاشته شود برخی از نتائجش همان موارد فوق الذکر، خواهد شد.

تبلیغات