آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

در مورد کشورهای «جهان سوم»، «جنوب»، «در حال توسعه» و «عقب مانده» به طور معمول گفته می شود که این ها هرکدام 50، 100 یا 200 سال (کم تر یا بیشتر) از کشورهای «توسعه یافته» عقب ترند و از این جهت گذشته ی این ها، چراغ راه آینده ی آن هاست. نظریات توسعه ی سیاسی و بحث های مرتبط با آن، یعنی دموکراتیزاسیون، گذار به دموکراسی و تحکیم دموکراسی، از دهه ی 50 میلادی به بعد در چنین فضایی متولد شدند، ولی، به دلیل محدودیت های فراوان «ایدئولوژیک»شان، از دهه ی 80 میلادی به بعد، به مرور، افول کردند. پارادایم اثبات گرایی و مکتب نوسازی که هردو برآمده از فلسفه ی روشنگری بودند نقشی اساسی در تکوین و رشد آن نظریات داشتند، اما، با وجود محدودیت ها و نقدهای اساسی ای که به آن پارادایم و آن مکتب صورت گرفت، جریان های اصلی نظریات توسعه ی سیاسی نیز افول کردند و رویکردهای بدیل جایگزین آن ها شدند . در همین رابطه، مکتب تاریخی احیاء شد، سیاست تطبیقی رشد کرد و جامعه شناسی تطبیقی تاریخی، به عنوان نمونه، به یکی از مهم ترین چارچوب های منتقد پارادایم اثبات گرایی و مکتب نوسازی، مورد استفاده قرار گرفت. در این مقاله، ضمن بررسی فراز و فرودهای نظریات توسعه ی سیاسی، به این جریان بدیل و چگونگی امکان کاربرد آن در مورد ایران اشاره خواهیم کرد. بدین منظور، با استفاده از معرفت شناسی و هستی شناسی «پیکربندی شده» مندرج در این نوع جامعه شناسی، تلاش خواهیم کرد ضمن نقد آن پارادایم و آن مکتب «ایدئولوژیک»، با توجه به ظرفیت های «بومی» موجود در نظریات مرتبط با موضوعات ایران، مختصات مفهومی این رویکرد بدیل را در «تببین» موضوع «توسعه ی سیاسی» و «دموکراتیزاسیون» روشن کنیم.

تبلیغات